امروز تو دفترِ مونیک بودم که بالاخره خانوم دکتر زنگ زد و کلی حرف زد و گفت که فردا صبح ساعت ۸:۳۰ کلینیک باش و نسخه و یک برگه آزمایشِ دیگه برایِ ماهِ بعد رو میگذارم پیشِ منشی، بگیر. اینطور که پشتِ تلفن گفت، ظاهرا تجویزِ قرصِ آهن کرده به مدتِ ۳ماه.
الان به مامان زنگ زدم که بگم خدا رو شکر چیزِ خاصی نبوده.
همین دیگه، خدا رو شکر تا الان!
همین دیگه، خدا رو شکر تا الان!
۱۶ نظر:
خدا رو شکر:))
ممنونم آیدایِ عزیز، شاد و سلامت باشی (-:
خدا رو شکر. دیدی بزرگش کرده بودی!
من فقط به طورِ خلاصه اینجا نوشتمش بانو جان! بزرگش نکردم، تازه اگر قرار بود، صحبتهایِ تلفنِ اولِ خانوم دکتر رو بنویسم و باور کنم که .... واویلا! (-:
خوشحال شدم :*
ممنونم نیلوفر جان، شاد و سلامت باشی (-:
پروین جان، خدا رو شکر عزیزم،،،، ،،،،خیلی به یادت بودم... همیشه سالم باشی ....
ممنونم از محبتت سپیده جان، شاد و سلامت باشی عزیزم (-:
پروین خانوم.چمد وقتیه که با این وبلاگ آشنا شدم و یواشکی از تو فید ریدرم میخوندمش. از وقتی که اون پست رو خوندم خیلی نارحت شدم و هر روز میومدم چک میکردم که نتیجه چیه.خیلی خوشحالم که مشکل خاصی نبوده و سالمین.موفق باشین و قدر سلامتی تون رو بدونین
ممنونم علی عزیز از محبتت. قصدم ناراحت کردنِ کسی نبود، امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشین (-:
اوه خب پس حق داشتي ولي بازم خدا رو شکررررر.
ممنونم آلیس جان، شاد و سلامت باشی (-:
مرا شناختی پروین جان جان؟ :))))))
بله آلیس جان (بانو)، چطور میشه که نشناسمت؟!
ضمنا، نوشتههایِ خوبت رو هم میخونم (-:
ماااااااچ
*-: (-:
ارسال یک نظر