۱۴۰۰ آبان ۷, جمعه

 رفاقت از سد کرج تا اورنج کانتی

همه این دوسه هفته گذشته، از وقتی که مهتاب پیام داده بود میاد کالیفرنیا دیدن مامانش، ذوق این رو داشتم که یکی از روزهاش، قراره همدیگه رو ببینیم. فردای شبی که رسید با هم صحبت کردیم که قراری برای آخرهفته بگذاریم. بعدش زنگ زد و گفت پروین میتونی بیای اینجا؟ مامان میگه من هم دلم میخواد پروین رو ببینم و دلم براش تنگ شده! گفتم با کمال میل! آدرس رو که فرستاد، دیدم حدود یکساعت و نیم راهه که بخش زیادیش در امتداد اقیانوس آرامه! 

 همون اون روز و هم امروز کلی یاد کردم از اون سال‌های دور، سال‌هایی که همکلاسی دبیرستان بودیم و یکی دوبار از راه مدرسه با دوسه تا دیگه از بچه‌ها ناهار رفتیم خونه شون سد کرج، یاد مینی‌بوس آدران و راننده موفرفریش، جاده چالوس، اسکله روی سد، و دستپخت خوشمزه مامانش...‌

 آقاجونم و پدر مهتاب که با هم آشنا بودند و رفت و آمدی داشتند، خودمون دوتا هم که همیشه در ارتباط بودیم، سالهایی که ایران نبود و برای تعطیلات تابستونی میومد، سالهای که من ایران نبودم و برای تعطیلات میرفتم..... از بیلقان و کندورو و خوزنکلا و سدکرج و تهران تا تورنتو، مونترال، شهر کبک و امروز لاگونا وود و لاگونا بیچ.‌..... 

 زمان روی دور تنده و زندگی کوتاهه و رفاقت به همین زیبایی و شور امواج اقیانوس آرام تو یه روز آفتابی پاییزی آخر اکتبره!۲۱

 ☀️🍂🍁 .