۱۳۹۳ دی ۲۱, یکشنبه

عمق و وسعت تنهایی وقتی‌ نمودار میشه که از یه مهمونی‌ بعد از نیمه شب برگردی خونه و کسی‌ نباشه زیپ پیراهنت رو بکشه پایین. صوفی، همخونه کبکیت، هم خوابیده باشه، دراتاقش بسته و میدونی‌ موقع خواب هم گوشی میگذاره و هم چشمبند. و این، تنها امید بیدار شدنش به کوچکترین صدا ونور رو هم ناامید میکنه. بعد از کلی‌ تقلا یه دست از حلقه آستین اومده تو لباس یه دست سر جاش! در ناراحت‌ترین حالت این پیرا‌هن اندامی که هم پر از درزه  و هم کوتاه، به این امید نشستم که شاید نیمه شب، صوفی به هوای توالت رفتن بیدار بشه.
 تجربه میشه که بعد از این، پیراهنی بخرم که زیپش پهلوش باشه نه پشت!