۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

حسابی‌ غرقم تو کار که صدایِ ویز‌ ویز‌ موبایل حواسم رو پرت میکنه، شماره‌ای نیفتاده فقط "ناشناس". چهارشنبه ظهره پس باید از طرفِ کلینیک باشه، دایره سبز رو لمس می‌کنم و میگم Oui, Allô!
خانومی پشتِ خط میگه دکتر فلانی‌ (بعد از اینهمه تماس هنوز اسمش رو به خاطر نسپردم) هستم، نتیجه آزمایشِ شما خوب بوده و هیچ مشکلی‌ نیست. باز هم به خوردن روزی یه قرصِ آهن ادامه بدید و براتون یه آزمایش می‌نویسم برایِ ماهِ دسامبر که بیائید کلینیک وقت بگیرید!
از این‌همه برو‌بیا و آزمایشِ ماهانه و دکتر و قرص من فقط یه صدا می‌شناسم نه حتی شماره تلفن که هفته بعد از آزمایشی که اوایل ماهانه بود و از ماهِ پیش دو‌ماهانه، تماس میگیره همین. و حتی یک برگه‌ هم از نتایجِ آزمایش ندارم.
با اینکه حتی یه بیماریِ ساده هم ندارم دیگه به خاطرِ اون احتمالی‌ که اول دادند ول کنِ ماجرا نیستند و تا کی قراره من این آزمایش خون رو بدم خدا می‌دونه. 
البته لازمه که بگم حتی یه سنت هم تا به حال نپرداختم جز پول قرصِ آهن!


۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

برنامه سفرم به کالیفرنیا با این تعطیلیِ آمریکا پادرهواست. قراره برایِ شرکت در ورک‌شاپِ پروژه SMAP برم. با تعطیلی دولت، ناسا و همه آزمایشگاه‌هاش از جمله JPL هم تعطیله.
برنامه ورک‌شاپ هم قرار بود به مدتِ ۳روز از طرفِ JPL در هتل شرایتونِ پاسادنا برگزار بشه. حالا منتظریم تا ببینیم به کجا میرسند! 
احتمالش هست که زمانش رو تغییر بدند ولی‌ تا این ساعت که هیچ خبری ندادند. خب چون تعطیلند!
جالب اینکه حتی امکانِ دسترسی‌ به سایتها و دانلود تصاویر برایِ  آنالیز و پروسسینگ نیست!


۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

ورزش می‌کنم زیاد، دوچرخه‌سواری با اینکه وقتی‌ رکاب میزنم از دردِ پا میخوام بمیرم ولی‌ حسّ می‌کنم درمانش فقط همینه، ورزش و رفتن تو طبیعت خصوصاً که این روزها شهر و اطرافش داره رنگارنگ میشه. 
استخر هم میرم، از یکساعتی که تو آب هستم فقط ۴-۳ دور طولِ استخر رو میرم و بقیه‌ش رو بازی می‌کنم با توپ یا نرمش تو آب و یا آرامش میگیرم. 
عکاسی‌ هم می‌کنم، از این همه رنگ، از این همه زیبائی که بهم انرژی میدند، که مقابله کنم با این دردی که وقتی‌ از پام می‌پیچه تو ستون فقرات نفسم رو بند میا‌‌ره ولی‌ صدام در نمیاد، آدمِ تنها وقتی‌ دورِ از نزدیکانش باید سرپا بمونه، نباید که بیفته... اینجا همه مشغولند، کسی‌ حتی وقت نداره پایِ حرفت بشینه.


۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه

حالِ این روزهام خوب نیست، پا و کمرم درد میکنه که فکر می‌کنم به دلیلِ کارِ سخت، استرسِ زیاد و کوله‌کشی‌ سنگین باشه. درد به قدری شدیده که نمیتونم رو تخت بخوابم!

 یه روز صبح سرِ رام رفتم موهام رو کوتاه کردم، یه مدلی‌ که وقتی‌ از آرایشگاه اومدم بیرون، خودم خنده‌م گرفته بود که شبیه هیچ کس نبودم. ساده، یه دست، چتریِ کوتاه، مدلِ خیلی‌ قدیمی‌ شاید. بی‌فکر این کار رو کردم، چون حالم خوب نیست! 
خوبه که این یه مشت مو رو سرم هست که هر بار هر جا کم می‌آرم میرم سراغش. دلم میخواست بتراشمش. حس می‌کردم که اگر این کار رو کنم مثلِ سوپاپِ زودپز هر چی‌ استرس و دردی که تحمل کردم از سرم میزنه بیرون. حیف که آخرِ تابستونه، اگر اوّل یا حتی اواسطِ تابستون بود این کار رو می‌کردم.





۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه

بالاخره بعد از این همه مدت که گزارشِ مینی‌پروژه رو برایِ آلن فرستادم، چند باری هم رفتم دمِ دفترش و سراغ گرفتم و یه روزی وقت گذاشت و با هم گزارش رو مرور کردیم،  عصرِ جمعه (۳۰ اوت)، آخرِ وقت، طوری که دیگه زمانی‌ نبود برم باهاش حرف بزنم، ایمیل زد که بالاخره این گزارش رو خوندم، با کلی‌ تعریفی هم که کرده نمره +B داده. به قدری بهم برخورده که نگو، نه راهنمایی کرده زیاد، نه طبقِ برنامه‌ای که گذاشته بود ملاقاتِ هفتگی عمل کرده، نه هیچ چی‌... ضمنِ اینکه یک بار این کار رو تو یه قسمت از جلسه یه درس ارایه دادم، تو کنگره ASFAC هم که به صورت پوستر ارائه دادم و حالا هم خودش کلی‌ راضیه از کار و این نمره!!! 
به بهانه تشکر رفتم دفترش و قبل از بیرون اومدن به خنده گفتم که فکر می‌کردم حداقل A بگیرم یا نه -A. با تعجب میگه +B نمره خیلی‌ خوبیه پروین، تعجب می‌کنم که چرا این حرف رو میزنی‌؟!!!  
 هر چند که همه در موردش می‌گفتند و میگن که سخت‌گیره و سخت هم نمره میده! حالا که دیگه تموم شد و مهم هم نیست ....

Parvin,

J’ai enfin complété l’évaluation de ton rapport de travail dirigé. Je vais remettre mon évaluation à Suzanne Dussault.

Sur la base des connaissances que tu avais au début de ton travail dirigé (notions sur la neige, les tests statistiques de tendance et de Student (test T), ainsi que les bases de données relationnelles), ton rapport démontre l’atteinte d’un niveau qui correspond aux attentes normales d’une étudiante qui a fait un travail très honnête. Pour cela je te décerne une note de B+, Bravo. C’est tout à ton honneur, car ce travail s’est échelonné sur une très longue période (près de 17 mois), toi et moi étant souvent interrompus plus d’une fois par des obligations académiques (travail de terrain,, conférence, travail de recherche, etc.), mais bon c’est ainsi. L’important c’est d’avoir atteint le but.

Je te remercie et te félicite pour ta patience et ta persévérance pour ton travail dirigé.

Je te souhaite une bonne continuité dans tes études doctorales et


Alain