۱۳۹۲ آذر ۲۲, جمعه

اولین باره می‌بینمش
شاخه گل‌ توسلفن پیچیده شده رو که میگذاره جلوم، زبونم بند میاد که چی‌ باید بگم*
اینجا، کبک، گل‌ مریم ..... 
میگه: دانشجویِ جدیدی دیشب از ایران رسیده، ازش خواسته بودم .... صبح به دستم رسونده!
این هوایِ سرد (۳۴-) درجه چه گرم شد با بویِ خوش مریم، عطرِ پر مهرِ دوستی‌
بویِ گل‌ که پخش میشد، حرفم یادم میرفت
یادی که خاطره شد ۱۳-۱۲-۱۳
مرسی‌ مرسی‌

*از استتوس‌هایِ فیسبوک می‌دونه دلم هوایِ یه شاخه گل‌ مریم کرده!



خیلی‌ حرف دارم برایِ گفتن، 
از خیلی‌ چیزها میخوام بنوسم
هر بار میگم نه باید اول فلان موضوع رو بنویسم بعد این رو
اتفاق پشتِ اتفاق و خوب و بد با هم
کنسرتِ فرامرز اصلانی که همه ثانیه‌هاش همخونی کردم و لذتی بردم اون شب که جایِ همه خالی‌
ولی‌ نشد که بنویسم
کار زیاد
تصحیحاتِ مقاله برایِ ژورنال که تمومش نکردم هنوز
ولی‌ ....
مهم نیست
فردا میرم ایران ، ۳هفته هم میمونم
از یک ماه پیش چمدون‌هام وسطه
خرید، خرید و خرید
هیجان و شوقِ سفر
درست در آخرین لحظه‌ها خبر بد داشتم، فوتِ پسر‌عمویی که مثلِ برادر می‌مونه، هنوز ۴۰ سالش هم نبود، با یه پسرِ ۶ ساله، و خانومِ نازنینش که دختر‌خاله‌م هست
دلم هق‌هق بلند گریه میخواست، به خودم گفتم آروم پروین و ساعت‌ها تو هوایِ سرد راه رفتم، اشک پشتِ پلکام پل‌پل میزد، و دوره کردم سالهایِ بچگی‌ رو تا به حال.... با معرفت بود و با مرام، میشد همیشه روش حساب کرد، رفت، خیلی زود رفت

دو‌شنبه ایرانم