۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

پنجشنبه ۲۰ مارس، ساعت حدود ۱۳ به وقت اینجا سال تحویل میشد. از قبل به مونیک گفته بودم که خونه می‌مونم و کارم رو انجام میدم و برای ساعت ۱۵:۰۰ که کلاس دارم میآم و خب بعدش می‌مونم که در مورد کارمون حرف بزنیم. 

میز هفت‌سین رو از شب قبل آماده کرده بودم فقط مونده بود روشن کردن شمع‌ها. از "آ" و "م" دعوت کرده بودم که نهار بیان اینجا که "آ" کار زیاد و سفر پیش رو رو بهانه کرده بود، بهش حق می‌دادم و "م" هم شنبه قبل برای همیشه از کبک رفت، درسش تموم شده فقط مونده که بیاد برای جلسه دفاعش.

با این حال ساعت ۱۱:۳۰ که شروع کردم به آشپزی و چیدن میز ناهار بهش زنگ زدم و پیغام گذاشتم که حتما بیا، مثل رفتن به مهمونی‌ خونه خواهر که اگر دنیای کار هم داشته باشی‌ یه سر میزنی‌، بیا که سبزی‌پلو ماهی‌ عید رو با هم بخوریم وگرنه سال برات نو نمیشه. اصرار کردم که من به هر حال میزم رو چیدم، نیای سال ۱۳۹۳ برات طبق رسم و سنت تحویل نمیشه، بیا.

اومد، سال تحویل شده بود. با هم سال نو رو شروع کردیم، بعد از ناهار اون برگشت سر کار و من رو هم تو مسیرش رسوند تا دانشکده. پنجشنبه‌ها، از ساعت ۱۵:۰۰ تا ۱۸:۰۰ کلاس روشهای نوشتن مقاله و تز‌ به انگلیسی‌ دارم، اولین جلسه.

مرسی‌ خدا برای این روز خوب، این سال جدید... که امیدوارم یه سال عالی‌ باشه.



هیچ نظری موجود نیست: