۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

آدم خودشیفته و در هر حالتی‌، از زندگی‌ راضی‌ که من باشم، همیشه روز تولدم خوشحالم و از مامان و آقاجون برای به دنیا آوردنم تشکر می‌کنم و میگم یکی‌ از بهترین کارهای زندگیتون بوده و قدردانتونم. مخصوصاً این سالهای اخیر بیشتر.... از ۴روز قبل، هر روز عزیز (مامان) زنگ زد و با شادی پیش پیش تولدم رو تبریک گفت و گوشی تلفن رو داد دست رستا و پرتو که به عمه پروین تولدش رو تبریک بگین تا .... روز سوم اسفند که رسما از هر دوشون تشکر کردم برای به دنیا آوردن، حمایت‌ها و محبّت‌هاشون، با همه کاستی‌ها و کمبودهایی که می‌تونست نباشه ....  


دوستی‌ از هامبورگ وقت تبریک تولدم نوشت برام (نمیدونم اون چجوری تاریخ تولدم رو میدونه؟!!!) که: از نظر من این یه جور شکر‌گذاریه به درگاه خداوند توانا و البته به پیشگاه پدرمادرت که باهم دست به دست هم دادند و سه‌تایی تورو خلق کردند!
گفتم نمی‌دونی که هستم... از بودنم راضیم با همه بودنها و نبودن‌ها، بدی‌ها و خوبی‌ها، سختی‌ها و  خوشی‌ها و ..... مرسی‌ خدا

مهمونی‌ اصلی‌ یکشنبه‌ شب بود، که "آ" از چند روز قبل به من و "م" ایمیل دعوت زده بود که به خاطر ساعت کاریش و هم مهمونی‌ شنبه شب، یکشبه شب با تاخیر به قول خودش  خونه‌ش دور همی‌ کنیم و جشن بگیریم. "م" کمی‌ قبل از ساعتی‌ که با هم هماهنگ کرده بودیم بریم زنگ زد و با کلی‌ عذرخواهی گفت حالش خوب نیست و نمی‌آد. من رفتم با اینکه نگران حال "م" بودیم ولی‌ دوتایی خیلی‌ زمان خوبی‌ رو با هم گذروندیم، کلی‌ زحمت کشیده بود، خیلی‌.... ما ۳ تا از همون سال اولی‌  که اومدم با هم دوستیم، بارها اینجا گفتم، با "آ" با اینکه کلی‌ از نظر روحیه متفاوتیم ولی‌ دوستیمون ریشه‌دار و عمیقه، بیش از همه احترام و قدردانی درش هست.... یه دوست خوب ...مرسی‌ خدا
  




کادو: همون شال پشمینای خوش‌رنگی هست که رو دوشم انداختم



ضمناً، همین روز اینجا هم ۴ ساله شد و قدم به ۵ سالگی گذاشت، کار زیاد و تنبلی مانع میشه از همیشه و منظم نوشتن ولی‌ خوشحالم که هست.

۶ نظر:

کامی گفت...

تولدت مبارک
اونقدری که اونجا دور و برت آدم هست و بیادت هستند، گاهی اینجا توی کشور خودمون دور بر ما نیستند! هزارتا خوش به حالت!!
در ضمن اگه من آشپزیم خوب بود و سر در میاوردم الان با این عکسای وبلاگت یه کتاب آشپزی می نوشتم، یک میلیون نسخه رو حتماً فروش می کرد.
از دانشگاه و مونیک و پیشرفتت خیلی وقته ننوشتی.

روزهای پروین گفت...

ممنونم از تبریکت. راستش در مقایسه با ایران، اینجا هم دوربرم خلوته و هم فعالیت‌هم کمتر. (-:
از مونیک و کار هم مینویسم اگر یک کم وقت بگذارم، نوشتنی زیاده.

بانوی معبد سوخته گفت...

تبریک تبریک ! چه خوبه آدمای خوب دور و برت هستن پروین جون. خوش به حالت/

اویس گفت...

این از اون یادداشت‌های خیلی خوبه. تولد مبارک :)

روزهای پروین گفت...

ممنونم بانو، شاکرم خدای بزرگ رو برای حضور این دوستان خوب :-)

روزهای پروین گفت...

ممنونم از لطفت اویس عزیز (-:
مرسی‌ برای تبریک!