۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

روزِ بعد رفتم دانشکده، وسایل رو تحویل دادم و جا‌به‌جا کردم. ظهر با کیم، مونیک و دخترش (کمی‌) رفتیم رستورانی نزدیکِ دانشکده. مهمونِ مونیک بودم. و همزمان با خوردنِ ناهار گزارشِ کار رو دادم و در آخر از رفتار و برخوردِ دنی گفتم.



هیچ نظری موجود نیست: