جمعه ۱۶ اوت (۳)؛ به دخترها قولِ یک غذایِ ایرانی داده بودم. شب دورِهمی یا به قولِ کبکیها شبنشینی دخترونه داشتیم خونه کاترین و ماریلی. از سرِ کار که برگشتیم رفتیم تنها فروشگاه این روستایِ شمالی و خرید کردیم، با توجه به امکانات اینجا و اینکه جسیکا گوشت قرمز نمیخوره، تصمیم گرفتم پلو زعفرونی با خوراکِ مرغ، همراه با سالادِ شیرازی و ماست خیار درست کنم. دخترها خیلی دوست داشتند، همه چیز براشون جدید بود مخصوصا تهدیگ، ماست خیار و روشِ پختِ برنج!
آشپزی حالِ من رو همیشه خوب میکنه، آشپزی و رقص، و بعد هم خوندن. به وقتِ ناراحتی، خوشحالی، دلگیری، دلخوری، هیجان و ... برایِ آروم شدن و رسیدن به حالِ خوب و آرامش میرقصم و یا آشپزی میکنم، آشپزیِ ایرانی، حالاها هم پختِ نون و شیرینی هم بهش اضافه شده، چون حرص و ناراحتی موقع خمیر ورز دادن از بین میره و به آرامش میرسه. امشب هم با آماده، شدنِ شام و رقص همراه موزیکِ ایرانی، حس کردم که حالم خوبه، بی-اشتهاییم رفع شده و میتونم با آرامش با دنی حرف بزنم.
به دخترها میگفتم بیاین همراهی کنین تو رقص، مریلی میگفت من هر چقدر هم که تمرین کنم نمیتونم این حرکات رو انجام بدم. شب خوبی شد همراه با موسیقیِ ایرانی و صدایِ زیبایِ ستار!
۶ نظر:
خوش به حال شوهر آینده و بچه ها که خانوم خونه با آشپزی و شیرینی پزی به آرامش میرسه.
لطفاً در دور همی دفعه ی بعد، ته دیگ زعفرونی از اون ضخیم هاش که گاهی سیب زمینی توش رنده می کنن رو هم از لحاظ آرامش دادن امتحان کنین. خوردنش رو من امتحان کردم خیلی آرامش میده D:
مممم عجب غذایی!
پروین جان من اولین باره اینجا رو می خونم چه خوش گذشت بهم این پستت رو خوندم :) چه خوبی آفرین
چه خوب که حالت خوب شده و چقدر عالی که گذاشتی موقعی که آرومی با دنی حرف زنی. دست من بود همون اول باهاش بحثم می شد.
سلام پروین جون
انشالله که خوب باشی
عکسهای زیبات رو در فیس بوک می بینم
پاییز مبارک باشه بر تو
وقت پیدا کردی بیا وبازم از روزانه هات بنویس
:-*
ممنونم که به من سر زدید و نظر دادید، مدتِ زیادی هست که به اینجا سر نزده بودم. با ز ممنون از حضورتون، شاد و سلامت باشین :-)
ارسال یک نظر