۱۳۹۲ تیر ۲۲, شنبه

امشب افطاری دعوتم، یه مهمونی‌ِ دوستانه ۱۵-۱۰ نفره، مهمونها از همه جایِ دنیا هستند، تنها ایرانی منم، تصمیم گرفتم  یه چیزی از سفره افطارِ ایرانی درست کنم ببرم براش. بینِ حلیم، شیربرنج، شله زرد و حلوا، آخری رو انتخاب کردم، حلوا!
در حالِ درست کردنش هستم که دوستم (میزبان) زنگ زده و لیستِ غذاهایی که برایِ امشب درست کرده رو میگه و ادامه میده که یه خواهش دارم ازت، میخوام برنج رو تو درست کنی‌، سبکِ ایرانی! 

پ.ن. بویِ هلُ گلابُ زعفرون این آپارتمانِ کوچیک رو برداشته، عطرِ حضورِ مامان... چه دلم برات تنگه "عزیز"، دلم تنگه برایِ صفایِ اون خونه وقتِ افطار...

هیچ نظری موجود نیست: