دیروز صبح، هوا متغیر بود، خیلی‌ گرم و شرجی با رطوبتِ بالایِ ۸۰% و یه دفعه بارونِ شدید و باز آفتاب و دوباره بارون و... بعد از اینکه بیدار شدم و طبقِ معمول چرخ تو فیسبوک و اینترنت، دیدم که "ن" هم تو فیسبوک هست که بهش پیغام دادم میا‌یی بریم پیاده‌روی و عکاسی. گفت : تو این گرما؟ گفتم آره، جایِ دور نمیریم، میریم پارک St-Charles.

سالِ گذشته، "ن" به مدتِ یکسال اینجا می‌نشست ولی‌ هیچ وقت این پارک که ۲ تا خیابون پایینتر از خونه ما، و پاتوقِ پیاده‌رویها، و دوچرخه‌سواری من وقتی‌ برنامه‌ای با گروه نرم، هست رو نرفته و ندیده. و چون یک بار هم تو حرفها بهم گفته بود وقتی‌ میری پیاده‌روی و عکاسی‌ به من ‌‌بگو، این پیشنهاد رو دادم، قبول کرد و قرارمون رو گذاشتیم برای ساعت ۱۶:۱۵. خونه‌ش الان خیلی‌ دوره به اینجا، حدودِ یک ساعت با اتوبوس و در منطقهٔ ییلاقی و قشنگی هم هست، عینِ شمالِ ایران.

کیم، زنگ زد و گفت که با خواهرزاده‌ش می‌آ‌ن طرفِ ما، فروشگاهِ عربه خرید، اگر مایلم و وقت دارم بریم یک ساعتی‌ بشینیم یه کافه و قهوه بخوریم و گپ بزنیم. قبول کردم، تا برسه و بریم ۱۳:۳۰ بود و تا ۱۵:۱۰ هم بودیم همین کافه Vanhoutte سرِ چهارراه. 

گاهی‌ میرم اونجا، فضاش رو دوست دارم، روبرویِ کتابخونه گابریل روی. دیدنِ آدمها و رفتارشون تو این هوای متغیر خیلی‌ جالبه. کلا خوشم میاد از اینکه یه جایی‌ بشینم، یه موسیقیِ ملایم، چای یا قهوه هم باشه و آدمها رونگاه کنم . آدمها اینجا خیلی‌ تنهان، مخصوصاً وقتی‌ سنشون بالاست. ساعت‌ها تو این کافه‌ها می‌-نشینند بانگاههایِ بی‌روح و لبخندهایِ یخ. دیدنِ اینها بیشتر میلِ برگشتن رو در من تقویت میکنه.

همون موقع صبح به "ا" هم پیغام داده بودم برایِ پیاده‌روی که خانوم، "کوزت" شده بود و نمی‌تونست بیاد و گفت فقط بعدش اگر جایی‌ میشینیم به ما ملحق میشه. ساعت حدودِ ۲۰:۳۰ اومد دمِ خونه من دنبالمون و برایشام  رفتیم رستوران St-Hubert خیابون Grande Allé.  این رستوران که در ایالتِ کبک زنجیره‌ای هست، کبکی هست و گوشتِ مصرفیش مرغ هست، و خوشمزه.

با اینکه "پوتین" (معروفترین غذایِ کبکی") رو دوست ندارم، ولی‌ پوتینِ مخصوصِ اینجا رو سفارش دادم، که خوشمزه هم بود. عکسش تویِ عکس‌ها هست.

روزِ خوبی‌ شد با ۳ ساعت پیاده‌روی! 

عکس‌هایی‌ از مجموعه عکس‌هایی‌ که دیروز گرفتم میگذارم.