شبِ قبل، با اینکه خیلی خسته بودم هم از مراسم و هم کارهایِ روزمرّهِ دانشگاه تا ساعت ۳:۳۰ نتونستم بخوابم و صبح هم ساعت ۶:۳۰ نشده بلند شدم، سردردِ خفیف و کش اومدنِ بدنم میگفت که خیلی خستهام و نباید برم برنامه! ولی بهشون توجه نکردم، وسایلم رو آماده کردم و ساعت ۸:۲۰ با بهار با اتوبوسِ ۷ رفتیم تا PEPS، هشت نفر بودیم به سرپرستیِ سباستین و آنتوان و حدودِ ۹:۱۵ با ۲ تاماشین حرکت کردیم به سمتِ secteur de Ste-Brigitte-de-Laval برایِ صعود به قلّه la Montahne à Deux Têtes که ارتفاعی حدودِ ۴۰۰ متره داره و بیش از ۲۰ کیلومتر راه رفتیم. ۵ تا کلاه فرنگی یا چشمانداز رو هم تو مسیر رفتیم دیدیم و برایِ هر کدوم ۵ دقیقه ایستادیم که عکس بگیریم، و تماشا کنیم. به خاطرِ خستگیِ زیاد و اینکه چند ماهی هست اینجوری برنامه نرفته بودم، مواقعِ صعود کمی آرومتر میرفتم. با این حال برایِ عکس گرفتن هم می-ایستادم که تو یکی از این بارها از بچهها عقب موندم و حدودِ ۲۰ دقیقهای تو جنگل تنها موندم، فکر میکردم اگر به بچهها نرسم یا کسی دنبالم نیاد هیچ کس نمیتونه پیدام کنه، نه موبایلی، نه آدمیزادی، حیوونها شاید... خوب بود ولی، آرومِ آروم، سبزِ سبز، بهاری، آفتابی. جنگل و مسیر سبزِ تازه بود، آرامش بود و زیبایی، شادابی و طراوت، حسِّ خوب، روحِ زندگی و.... حضورِ پر رنگِ خدا! چندتائی عکس از برنامه دیروز میگذارم که شما هم در این لذت سهیم باشین.
۲ نظر:
به به! کلی لذت بردیما ! :)
چه خوب بانو (-:
ارسال یک نظر