خلاصه که همه چی خوب بود. معرفی شهرها، طبیعت، فرهنگ، انواعِغذاهایِ خوشمزه، سروِ چایی، شربت و شیرینیهایِ خونگی، رقصها، صنایع دستی، فرش،خوشنویسی و نوشتنِ اسم متقاضیان به فارسی، معرفیِ سازها و اجرایِ موسیقیِ زندهِ ایرانی، معرفیِ سینمایِ ایران.... .... همه همه با یه بلیتِ ۵ دلاری. کامل وعالی بود
همکاریِ همه هم برایِ این کارِ بزرگ تحسین برانگیزه
"درّه" هم غوغا کرد! با خنده و شوخی به فارسی بهش میگم: تپه ساق باقی نگذاشتی، کاری کردی که شمر هم تو صحرایِ کربلا نکرده!!! میگه همین اسمِ کربلا رو که میگی، میدونم که از نظرِ شما یعنی خیلی فاجعه و غشغش میخنده و میگه من اومده بودم که لذت ببرم که بردم.
روزِ قبلش به کیم میگفت خیلی شیک بیا، کفشِ پاشنه بلند بپوش، دختر ایرانیها هم خوشگلند هم خیلی شیک! به "ر" میگم، میگه که عمرا بتونه رقابت کنه. آخر شبِ مهمونی، "ر" گفت، کرد و بهش گفتم نه تنها رقابت کرد که پوز زد. خیلیها بهم میگفتند چقدر وقت برده بهش رقص یاد دادی؟ چقدر خوب! میگم بابا، استعدادش خوبه، ۴ بار با من رقصیده، ضمنا اعتماد به نفسس هم عآلیه ...
پسرها اومدند میگند چه دوستت باحاله و هی در موردش میپرسند، میگم برید با خودش صحبت کنید، یا نه تو لیستِ دوستهایِ فیسبوکِ من هست. دیگه خودتون میدونید.... چه کارها رو راحت کرده این فیسبوک!!!
شب هلاکِ شهید رسیدم خونه، و صبحِ هم میخوام برم کوه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر