۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

آخرین بهاری که ایران بودم، سالِ ۱۳۸۳ بوده، و دی‌ِ همون سال هم اومدم بیرون. سالی‌ یه بار رفتم خونه اون هم اواسط یا اواخرِ تابستون، یه بار هم تعطیلاتِ ژانویه. 
تو این ماهِ گذشته هم بسیار بر وسوسه غلبه کردم که یهویی بلیط نگیرم، عروسی‌ بهونه‌ بود، دلم بهارِ باغ رو میخواست، بویِشکوفه گیلاس و هلو، ارغوان‌هایِ  دامنه کوهِ پشتِ خونه، لاله‌هایِ زردِ وحشی، سبزی کوه، والک، ککوچرک و .... همه چی‌، بهارِ خونه!
خب تو این سالها، میوه‌هایِ بهاری هم نخوردم، یعنی‌ اونهایی که اینجا نیست مثلِ چاغاله‌بادوم، گوجه‌سبز، توتِ هرات یا حتی شهریاری و .... که امروز، رضوان که چند روزی میشه از ایران برگشته، ۵ تا دونه گوجه‌سبز که ما بهش میگیم "آلوچه" داده بود بهار که برام بیاره، تو این مدت دیگه تازگیشون رو از دست داده بودند و کمی‌ چروکیده شده بودند ولی‌ مزه‌شون بهاری بود...
میخواستم ازشون عکس بگیرم‌ها ولی‌ زودی خوردمشون!!!

هیچ نظری موجود نیست: