۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

تولد بازی (۳)

با اجازتون تا ساعتِ ۶:۳۰ غروب شاید کمی‌ بیشتر تو دفترِ مونیک بودم. بهش هم گفتم که روزِ تولدمه، چون برایِ اینها این روز خیلی‌ مهمه و تو باید اونجوری بگذرونی که دوست داری. خلاصه متنی رو که می‌خواست که گزارشِ کوتاهی در موردِ کارمون در طی‌ِ سالِ گذشته نوشتم و دادم، ولی‌ گفت بمون تا این رو بفرستم، شاید سوالی چیزی باشه که باید جواب بدی، ضمنِ اینکه حتی یک خط هم که اضافه میکرد میگفت در جریان باش.
اینجا، نظرِ کسی‌ که رو پروژه کار میکنه مهمه حتی اگر دانشجو باشه و اون سوپروایزر!  

تو همین فاصله آیریس رو دیدم، عزیزممم... برام کیکِ مافین پرتغالی درست کرده بود و رویِ یکیش هم شمع گذشته بود و نظرِش این بوده که بریم کافه تریا و شمع رو فوت کنم و کادو بهم بده که یه جفت گوشواره خیلی‌ قشنگ بود، که نرفتیم البته، چون من باید برمی‌گشتم دفترِ مونیک. 
به مونیک و کیم هم که تو آزمایشگاه بود تعارف کردم.

شب هم با کیم رفتیم بریم جایی‌ شام بخوریم به همین مناسبت و ساعتی‌ رو با هم باشیم که رستورانِ موردِ نظرمون، اون چیزی که میخواستیم رو نداشت و موکول کردیم به آخرِ هفته. ضمنِ اینکه کیم، روزِ ۴شنبه بهم کادویِ تولد یه گوشی یا همون هندزفریِ سونی داد.

این بود ماجرایِ تولدِ امسال ما، در کنارِ پیامهای تلفنی، ایمیل، اس‌ام‌اس و کلی‌ محبت دوستان

۱۰ نظر:

بانوی معبد سوخته گفت...

چه تولد بازیهای خوبی!

Unknown گفت...

به به D:
اسفندی هستی ؟
اصلا ارادتم دو چندان شد >D:<

روزهای پروین گفت...

خیلی‌ خوب و خوشمزه بانو ...(-:

روزهای پروین گفت...

عزیزی شما نارسیس جان، ممنون (-:

کامی گفت...

تولدت مبارک.
گاهی وقتا فک می کنم در اونجا که نزدیکتر به قطبه، شبانه روز باید طولانی تر از 24 ساعت باشه که تو هم روی ریپورت پروژه کار می کنی ، هم موهاتو رنگ می کنی، هم فیسبوک میری، هم ایمیل ها(اونم نه یک ایمیل) رو جواب میدی. بعدش رستوران هم میرین. واقعاً چی باعث میشه یه آدم اینقد انرژی برای پیگیری کاراش پیدا کنه؟ شاید خیلی موثر نباشه اما فکر می کنم همینکه مجبور نیستی متن ها رو ترجمه کنی باعث میشه وقت بیشتری برای پروژه ات داشته باشی.
خوش ش ش به حالت.!! کاشکی ما هم دانشگاه قبول می شدیم و مونیک هم میشداستاد ما .

روزهای پروین گفت...

ممنونم از تبریکِ تولد کامی‌ِ عزیز،

اما وقت، اینجا هم روزها ۲۴ ساعته هست و من خیلی‌ وقت کم می‌آرم، اینه که نمیشه روزانه‌هام رو به موقع بنویسم. خب، فیسبوک که بخشی از زندگی‌ِ اجتماعی و خونوادگیِ من هست وقتی‌ اینجام و از همون صبح کنارِ همه صفحات و کارهام بازه و ساعتهایِ استراحت یا وقتِ ناهار و قهوه بهش سر می‌‌زنم، باقیش هم که زندگی‌ هست... خب یه خورده هم هماهنگ کردنش سخته و از اینور-اونورش میزنم اینه که از هیچ کدوم راضی‌ نیستم، بیش از همه این روزها از خودم و مونیک!!!

شاد باشی‌ (-:

انوشه گفت...

پروین جان

تولدت با تاخیر مبارک، همینطور که خودت گفتی آدم به همه کارها به موقع نمیرسه من هم دیرپست شما رو دیدم خانم پروین.
چه خوب که دوستای خوبی کنارت بودن برای تولد و چه خوب که همینطور که نارسیس گفت اسفندی هستی
روزای اسفندی-بهاری خوشی داشته باشی

روزهای پروین گفت...

ممنونم انوشه جان از لطفت.
راستش خودم هم از اینکه اسفندی هستم خوشحالم :-)
روز‌هات خوش‌رنگ و شاد خانوم

انوشه گفت...

پروین جان
به نظر من یه تولد اسفندی شادی چندین برابر داره

امضا: یه اسفندی از ماه تولد خود راضی
امیدوام کبک یه بهار خوب براتون بیاره

روزهای پروین گفت...

ظاهرا امسال بهارِ کبک زود داره شروع میشه. امروز یه هوایِ بهاریِ و نم‌نمِ بارون، و عالی‌ برایِ پیاده‌روی با همهِ حسّ و حالِ خوب داشتیم. جاتون خالی‌

آرزو می‌کنم همه روز‌هات بهاری و شاد باشند انوشه جان