۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

تولد بازی (۲)



حدودِ ساعتِ ۱۱-۱۰:۳۰ قبل از ظهرِ ۴شنبه، تو دفترم بودم که "آ" زنگ زد و ضمنِ تبریکِ تولدم گفت اگر فردا وقت داری، با هم ناهار بخوریم.با کمالِ میل پذیرفتم!!! شب هم چندباری زنگ زد که هماهنگ کنیم ساعتِ فردا رو، من هم که برنامه کنسرت رو نرفته بودم و بعد از تولد بازی با بهار اومده بودیم سالنِ پایین و به درس خوندن، تلفن و ایمیل جواب می‌دادم. کارم رو هم انجام می‌دادم.


صبحِ ۵شنبه همون ساعتِ ۷:۳۰ به مونیک ایمیل زدهبودم که امروز خونه کار می‌کنم، میدونستم از خونه زنگ میزنند و هی‌ باید بیام بیرون و دیگه اینکه تو محلِ کار کم با موبایل حرف میزنم. تو فاصله کار کردن رو ریپورتِ پروژه، موهام رو رنگ کردم، کمی‌ بند و ابرو و گریزی به فیسبوک و جوابِ ایمیل‌ها.


حدودِ ۱۲:۳۰، "آ" اومد دنبالم که وقتی‌ رفتم پایین، دیدم "ن" هم هست، خیلی‌ خوشحال شدم، مدتِ زیادی بود که ندیده بودمش و با این همه کاری که همه ما داریم، میدونستم خیلی‌ لطف کرده وسطِ روز از دانشگاه اومده! خلاصه جایِ شما خالی‌، رفتیم یه رستورانِ کبکی که همه غذا و دسرش رو با پنکیک یه به قولِ کبکیها کخپ سرو میکنه. "آ" یه کادویِ خوشگل هم بهم داد، یه ماهی‌ِ بلوری که توش قرمزه.

هوا هم محشر، هر دو روزِ ۴شنبه و ۵شنبه برف می‌بارید، ولی‌ مدلِ برفهایِ تهران، پنبه‌ای و دونه درشت گاهی‌، نرم و رقصان... زیبا بود، حالم عالی‌! 


از خونه که زنگ زدند، من با بچه‌ها رستوران بودم،اونها هم دورِ هم جمع بودند خواهر و خونواده، برادر وسطی و خونواده، جشن گرفته بودند و کلی‌ ساز و آواز داشتند برایِ خودشون، آقاجون برام خوند ، با همون صدایِ قشنگی که دیگه به خاطرِ دودِ سیگار خش‌دار شده... امیدوارم که سالهایِ بعد، با همه خوبیهایِ اینجا،  من هم اونجا باشم!

رسیدم خونه: ساعت ۲ بعد از ظهر گذشته بود، که دیدم از مونیک ایمیل دارم که حتما به من حدودِ ساعت ۱۵:۰۰ سر بزن که میخوام گزارشِ سالانه برایِ آژانس رو پر کنم  باید باشی‌.. .آیریس هم ایمیل زده بود که امکان داره تا عصر بیای دانشگاه، روزِ تولدته و میخوام که ببینمت!
به هر دو ایمیل زدم که اومدم، یک دقیقه مونده به ساعت ۱۵:۰۰ دفترِ مونیک بودم!



هیچ نظری موجود نیست: