۱۳۹۱ آذر ۳۰, پنجشنبه


سالِ ۲۰۱۲ در حالی‌ داره تموم میشه که این آخرِ سالی‌ کلی‌ مشکلِ مالی‌ برام پیش اومده، اون از اون دزدیِ اینترنتی که هنوز تکلیفش معلوم نیست، دیگه اینکه نامه از اداره مالیات اومده که نمیدونم بابتِ مالیاتِ دارویی یه چیزی تو این مایه‌ها که پرداخت نکردید، بیش از ۷۰۰$ باید بدید، حالا این بهره‌ش هست یا خودش خوب نفهمیدم، تازه تمومِ این سالِ گذشته رو به یه علتی که باز نفهمیدم چیه اصلا برگشتی از اداره مالیاتِ کبک نداشتم. حالا خوبه من درآمدی ندارم و کاره‌ای نیستم!!! خدا رو شکر.
همون روزهایِ آخر زنگ زدم اداره مالیات که گفتند باید چه کار کنم تا اون پول برگرده بهم و برایِ حلِ اون ۷۰۰$ هم باید برم مشاور ببینم و .... خلاصه

یه روز رفتم بانک هم برایِ اون کار و هم اینکه دلار آمریکا بگیرم برایِ سفر، که همون آقا خوش‌تیپه پشت گیشه بود، با همون خنده قشنگ. آهان، خب شما داستان اون هم نمیدونید، راستش بر میگرده به مشکلی‌ که کارتِ ویزام پیش آورده، یعنی این کارتِ اعتباریِ ویزایِ بنده در مدتِ ۴ سال اعتبارش که هنوز یک سال و نیمی ازش باقیست ۳ بار تا به حال شاید هم بیشترعوض شده، دو بار لو رفته یکی‌ دو بار دیگه هم اونها خودشون پیشنهادِ بهتری دادند، و این بارِ آخری این آقا خوش‌تیپه در جریان بود. برایِ همین تا اون روز رفتم بانک از اون دور خندید و گفت من رو یادتون هست؟ تو اون جلسه که با فلان مشاور داشتید بودم! میخواستم بگم کسی‌ شما رو یه بار ببینه دیگه یادش میره؟!!
نگفتم ولی‌، فقط لبخندی زدم به چه بزرگی‌ و دیگه همه کارهام رو راه انداخت، حتی چیزهایی که بهش مربوط نبود، مثلِ فعال کردنِ کارتِ ویزا برایِ سفر، در موردِ مشکلِ پیش اومده حرف زدم گفت بیا با هم ببینیم سر حوصله‌ کارهام رو راه انداخت.... خیلی‌ خوب بود برای آدمِ خسته‌ای مثلِ من با اون همه استرس...

برف میاد، طوفان هست، سرده، خیلی‌... ولی‌ من می‌خوام برم به یه جایِ گرم
در کلّ سالِ خوبی‌ بود، سفرهایِ خوبی‌ رفتم، خسته شدم زیاد، کارام هم خوب بودند، ولی‌ دیگه دلم می‌خواد که تموم بشند

هیچ نظری موجود نیست: