۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

یه بعد از ظهرِ پاییزی، کنارِ رودخونه  Saint-Charles !

با خودم دوربین نبرده بودم، دلم می‌خواست فقط راه برم کنارِ رودخونه و لذت ببرم از این‌همه آرامش و قشنگی، و همه زیباییهایِ این روزِ پاییزی و قشنگ رو تو مغزم ثبت کنم ولی‌ نشد، افسونِ این همه زیبائی و آرامش قویتر بود، وسوسه غلبه کرد و این لحظه‌ها با موبایل به تصویر کشیده شدند. لحظه‌هایِیِ دوست داشتنی...

 Parc linéaire de la rivière Saint-Charles 
Quebec City
October 06

 








 





۱۵ نظر:

همای گفت...

چقدر زیباست اینجا...

روزهای پروین گفت...

(-:

درخت ابدی گفت...

چه عکس های قشنگی!

روزهای پروین گفت...

(-:

کامی گفت...

خوش به حال اونایی که از اون نیمکت یه عالمه خاطره دارن.

روزهای پروین گفت...

خاطره‌هایِ خوب، لحظه‌هایِ دوست داشتنی، روز‌هایِ پر از مهر... (-:

کامی گفت...

و باز هم خوش به حال شما که اینقدر روی زندگیت، دانشگاهت و احساساتت مدیریت داری. وقتی مدرکت رو گرفتی میشه از روی خاطراتت در این وبلاگ، برای یک زندگی دانشجویی در غربت برنامه ریزی کرد و مطمئن بود که به هدف میرسه. البته برای داشتن یک سری امکانات سطح بالا و یک استاد و مشاور خوب باید خدا رو خیلی شکر کنی.

روزهای پروین گفت...

ممنون از لطفتون، امیدوارم که همینطور که میگید باشه.

و دیگه اینکه، شاکرِ همه داشته‌ها و نداشته‌هامم، بیشتر از همه شکر‌گذارِ داشتنِ نگاه مثبت و خوش‌بین، سازگاری با شرایط و توانایی بالا تو تحمل ناملایمات و بی‌مرامی‌هام. و باید بگم که برایِ رسیدن به اینها که میگید خیلی‌ تلاش کردم، از خیلی‌ چیز‌ها گذشتم.

بعلاوه همیشه گفتم که یکی‌ از بزرگترین شانس‌هایِ زندگیم آشنایی و کار با "مونیک" هست که بابتش همیشه سپاسگزارِ خدایِ بزرگم!

خاتون بانو گفت...

چقدر اينجا قشنگه ...

روزهای پروین گفت...

(-:

بانوی معبد سوخته گفت...

به به!

روزهای پروین گفت...

(-:

بانوی معبد سوخته گفت...

دوربینت چیه پروین جان؟

بانوی معبد سوخته گفت...

آخ شرمنده حواسم نبود که نوشتی با موبایلت گرفتی عکسارو. :))))) گیجم مادر!

روزهای پروین گفت...

(-: