۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

امشب فیلمِ "Argo ,2012" رو دیدم. داستانِ فیلم برمی‌گرده به روز‌هایِ بعد از انقلاب و اشغالِ سفارتِ آمریکا، گروگانگیری و ...  تقریبا هر سه‌شنبه شب برایِ دیدنِ فیلم‌هایِ خوبِ روزِ دنیا میرم سینما، هیچ وقت انقدر سالن رو پر ندیده بودم! اسمِ ایران و اشغالِ سفارتِ آمریکا و اتفاقاتِ بعدش تو یه فیلم، مخصوصاً تو این روز‌ها که ایران سوژه اصلیِ اخبارِ دنیاست، دلیلِ خوبیِه برایِ جذبِ تماشاچی تو این شبهایِ سرد به سالنِ گرمِ سینما.

تبلیغِ فیلم رو دیده بودم، صحنه‌هایِ تظاهراتِ اولِ انقلاب و خشونتی که خب تو این مواقع عجیب نیست. دلهره داشتم و به جرات می‌تونم بگم که تا به امروز این همه اضطراب و نگرانی‌ رو برایِ دیدنِ یک فیلم تو سالنِ سینما تجربه نکرده بودم! از نیم ساعت قبل که تو سالن بودم تا وقتی‌ که فیلم شروع بشه، هر لحظه حسّ می‌کردم الانه که قلبم بیاد بیرون از تو دهنم! تا حدودِ بیست دقیقه مونده به آخرِ فیلم تکون نخوردم، پایِ چپ رو پایِ راست، دست به سینه، عضلاتِ صورتم انگار کش میومدند! نگرانِ عکس‌العمل و برخوردِ تماشاچی‌ها بودم، برخلافِ فیلمِ "پرسپولیس" و "جداییِ نادر از سیمین" که با یک غروری نشسته بودم مثلِ متهمی که الان نه تنها بی‌گناهیش ثابت میشه که دادگاه کلی‌ امتیاز هم بهش میده.

 فیلمِ خوبیه، خیلی‌ هم ایران و ایرانی رو بد نشون نمیده، هر چی‌ که هست و هر برخوردی که صورت گرفته به خاطرِ شرایطِ بعد از یک انقلابِ بزرگه که به هر صورت تو اون موقعیت طبیعیه! آدمها تو اون روز‌ها مهربون نیستند و خووخصلتِ انسانیشون رو به سختی حفظ میکنند! کاش راهِ بهتری بود برایِ تغییر‌هایِ به این بزرگی‌... دیدنِ روز‌هایِ گذشته با توجه به این روز‌ها، بیشتر دلِ آدم رو می‌سوزونه، این سؤال پیش میاد که چرا؟ چی‌ فرق کرد؟ چه چیزی بهتر شد؟

یک چیز‌هاییش رو دوست نداشتم، اینکه لهجه فارسیش بیشتر افغانی بود و اینکه به جایِ بازیگرِ ایرانی بیشتر افغانی و هندی بود

یه صحنه‌هایی‌ بود که تماشاچی‌ها با صداهایی که از خودشون درمی‌آوردند، عملا تعجب و حیرت‌شون رو نشون میدادند از جمله صحنه خوردن مرغِ کنتاکی‌ تو یک کنتاکی‌، اون هم بیش از ۳۰ سالِ پیش تو تهران! این معلومه برای اینها عجیب میتونه باشه، اینها که گاهی‌ سؤال می‌‌پرسند از اینکه آیا تو ایران خیابونِ آسفالته هم هست؟ آیا تا قبل از اینکه بیائیم اینجا، قاشق و چنگال دیده بودیم یا اینکه تو ایران با دست غذا میخورند؟!!!

حالا باید منتظر باشیم ببینیم اکرانِ این فیلم چه تغییری تو برخوردِ آدمهایِ دوروبرمون میکنه؟ منتظرِ سوالهاشون؟ و...

۴ نظر:

درخت ابدی گفت...

از اون فیلم‌هاییه که دلم می‌خواد ببینم. تبلیغش که جذاب و مستندگونه بود. فقط حیف به خاطر لهجه‌ی فارسی، چون لطمه می‌زنه به کار.
خوش‌حالم که واقع‌بینانه دیدی فیلم رو و البته، واکنشت هم جالب بود و غم‌انگیز.

روزهای پروین گفت...

فیلمِ دیدنی‌ و خوبی‌ هست که مطمئنم خوشت میاد اگر ببینیش.
و خب کم و کاستی، گاهی‌ اغراق و غیرِ واقعی‌ هم توش هست... و اینکه بعد از دیدنش افسوس هم داره یا شاید هم یه جور حسرت به اینکه چرا؟ چرا اینطور شد؟

بانوی معبد سوخته گفت...

بی صبرانه منتظرم ببینمش. هنوز اینجا نیومده ولی شنیده ها حاکی از یه فیلم ِ خوب و یه کارگردانیه خوبه.

روزهای پروین گفت...

فیلمِ خوبیه و مطمئناخوشت میاد بانو (-: