۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

بعد از اینهمه سال زندگی‌ اونهم دانشجویی، هنوز چند ماهی‌ نیست که فارغ التحصیل شده و آقایِ دکتر که رو کرده به دختره که یکی‌ دو سال دیگه مونده تا دکتراش رو بگیره و گفته: میدونی‌ چیه تو مریضی و اگه ۱۰ سال دیگه بمیری، من نمیتونم تو ۵۰ سالگی تنهایی رو تحمل کنم و تازه بگردم دنبالِ کسی‌، بهتره که جدا بشیم! حالا اگر بچه‌ای هم به دنیا بیاد تا اون وقت، بعد از تو من نمیتونم نگهش دارم!
دختره خوشگل، ناز، خیلی‌ خانوم، بی‌ ادعا، خونواده‌دار، همه این سالها با این سبک زندگی‌ ساخته و پابه‌پایِ مرد کار کرده و سهیم بوده در هزینه‌هایِ زندگی‌ و...
دختره تو شوکه، چون تا همین چند وقت پیش هم همه چیز خوب بوده، نه حرفی‌، نه چیزی که این دختر حتی بخواد یک لحظه شک کنه به استحکامِ زندگیش.... چند سال پیش مریض شد ولی‌ مداوا کرد و خوب شد!
یادمه اون مدتی‌ که به خاطرِ بیماریش رفته بود پیشِ خونواده اش که ازش نگهداری کنند پسره تو "اُرکات" موقعیتش رو از متأهل به مجرد تغییر داده بود، و تو خوابگاه مختلط بود، یکی‌ دو بار یکی‌ از بچه‌هایِ غیرِ ایرانی دانشکده در موردش از من پرسید، ظاهراً بهش پیشنهاد داده بود. (البته من این موارد رو به کسی‌ نگفتم، شما هم نگین!!!)
من هم تو شوکم از این خبر، هر چند که هیچ وقت حسِّ خوبی‌ به این رابطه نداشتم، هیچوقت رابطه بینِ دو نفر رو قضاوت نمیکنم ولی‌ یه چیزی همیشه بهم می‌گفت که این فقط ظاهره، ولی‌ خب تا این حد هم... نه والله! انقدر بیرحمانه و عریان گفتن! بدجور دلشکستنه! کاش میگفت دیگه دوستت ندارم، یا دیگه حسِّ خوبی‌ به ادامه این زندگی‌ ندارم،مگه کسی‌ می‌دونه کی‌ میمیره؟ انقدر آدمهای مریض که عمرِ طبیعی کردند و انقدر آدمهای سالم که شب خوابیدند و صبح پا نشدند!غافلند از بازیِ روزگار که تو یک لحظه اتفاق می‌افته اون چیزی که نباید و انتظارش رو نداریم!

۹ نظر:

آ گفت...

من هم حالم بد شد از این خبر. چقدر تهوع آورند آدم‌هایی‌ که نه به زندگی‌ که با هم شریک شدند و تقسیم کردند ارزش قائلند نه به احساس طرف مقابل. قرار نیست همهٔ زندگی‌‌ها پایدار بمونه و هیچ زوجی از هم جدا نشن ولی‌ آخه این مدلی‌ هم رسمش نیست!

س. گفت...

vaghean adam mimoone az in hame veghaahat va bisharafi!!!!
darim be kojaa miresim khoda midoone!!!!
inam az tahsil kardehamoon....

روزهای پروین گفت...

)-:

Mahdiyeh گفت...

ولی من فکر می کنم این از خوش شانسی اون زنه که چهره واقعی این مرد رو زودتر شناخته و خیلی بهتر بود اگه همون موقعی که برای مداوا رفته بود پیش خانواده ش این رو می فهمید. جلوی ضرر رو از هر کجا که بگیری منفعته. کسی نمی دونه، شاید این فرصتی باشه برای اون زن برای خوشبخت شدن در کنار فردی که لیاقتشو داره.

روزهای پروین گفت...

حتما همین‌طوره مهدیّه عزیز، همیشه اون چیزی که پیش میاد بهترینه حتی اگه در لحظه وقوع تلخ باشه و یک شکست به نظر بیاد... (-:

ناخدا گفت...

ظاهرا آدمها به شدت منفعت طلب شده اند..

روزهای پروین گفت...

هم منفعت طلب شدند و هم ارزشها تغییر کرده...

بانوی معبد سوخته گفت...

چقدر دردناک. متاسفم واسه اون موجود که اسم ِ خودش رو گذاشته مرد.

روزهای پروین گفت...

)-: