۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

مثلِ همه سه‌شنبه شبها رفته بودیم سینما و طبقِ معمول انتخاب فیلم با اون و شرطِ من این که اکشن و تخیلی‌ نباشه، یادم نیست اسمِ فیلم رو ولی‌ یادمه بالایِ ۱۳ سال بود و "ناتالی‌ پورتمن" توش بازی میکرد، هنرپیشه محبوبش، انتخابش هم به همین دلیل بود. سالن نصفه بود و همه هم تقریبا زیرِ ۲۰ سال، به جز ما دوتا یه زوجِ مسنِ آمریکایِ جنوبی هم بودند که خیلی‌ چاق بودند و تا آخرِ فیلم فقط خوردند؛ پاپ کورن با نوشابه، سیب زمینی‌ سرخ کرده،.... چند دقیقه از فیلم نگذشته روش رو کرده به من با همون حالتِ خاصِ خودش وقتی‌ تعجب میکرد و یه چینی‌ رو دماغش انداخت و پرسید: این فیلم بالایِ ۱۳ ساله؟! فیلم پر از صحنه و کلماتِ سکسی بود ولی‌ نه صحنه‌هایِ بالایِ ۱۸ سال، میگم والله تو کشورِ من بالایِ ۴۰ سال هم نیست، ولی‌ تو کشورِ تو که باید همینطور باشه، میگه نمیدونم... سادگیش رو دوست داشتم.... تو راهِ خونه از صحنه‌های فیلم حرف می‌زنیم و میخندیم... آخر شب پیژامه پوشیده و لپتاپ به دست درِ اتاقم رو میزنه و میگه میشه بیام پیشت؟ میگم بیا. کاری که این ماههایِ آخر خیلی‌ دوست داشت، آخر شبها دراز کشیدن رو تختِ من و گپ زدن و در عینِ حال اینترنت گردی...باز از فیلم صحبت میشه از سادگی‌ حرفها و سوالهاش میپرسم مگه شما تو دورانِ مدرسه در این مورد نمیخونید، اشاره‌ام به درس "آموزشِ مسائلِ جنسی‌" در مدارسه، چیزی که ما تو منابع درسیمون نداریم، از چگونگی‌ و نحوه ارائه ش میپرسم، میگه اینطور نیست که، تو سالهایِ بچگی‌ و تو کودکستان به خاطرِ جلوگیری از سؤ استفاده جنسی‌ یه سری اطلاعات در موردِ بدن میدند، بعد تو سالهای چهارم و پنجمِ دبستان هم از تفاوتِ بینِ زن و مرد و اینکه بچه چطور دنیا میاد، سالهای دبیرستان هم آموزش بیماریهایِ مقاربتی، نحوه جلوگیری از بارداری، و مسأئلِ بهداشتی و....به یادِ خاطره‌ای لبخند میزنم، میپرسه دلیلش رو، براش تعریف می‌کنم:
یکی‌ دو سالی‌ بود که اینجا بودم، یه کلاس زبانِ شبانه میرفتم ۳ ساعت در هفته، سرِ امتحان نگارش چند تا سوژه داده بودند که یکیش هم در مورد لزومِ "آموزش مسائلِ جنسی‌" در مدارس بود! خب ما همچین درسی رو نداریم و هر چی‌ هم می‌خونیم تو همون کلاس‌هایِ معارفه و بیشتر هم تاکید رویِ تمکینِ زن از مرد حتی روی شتر! و اون سالها اصلِ موضوع رو خوب نمیدونستیم ولی‌ سعی‌ میکردیم مجسم کنیم رو شتر چطوری میشه!... و از نحوه اجرای این درس اینجا هم من چیزی نمیدونستم، با این حال این سوژه رو انتخاب کردم! مشکلات این مساله تو جامعه ما اون چه تو گزارش‌ها خونده بودم و یا از اطرافیان شنیده بودم حالا اون موقع برمی‌گشت به یه سری مسائل مثلِ سردی زنها، بی‌ توجهی مردها و.... یادمه یه باری رو یه پیشنهادِ ازدواج فکر می‌کردم، یکی‌ از دوستانِ خونوادگی که تحصیلکرده هم بود و همسرش هم دکترا داشت و سالهایِ زیادی از زندگیش رو خارج از ایران زندگی‌ کرده بود بهم گفت حواست باشه با کسی‌ ازدواج کنی‌ که وقتی‌ کارش رو کرد پشتش رو نکنه بهت و بخوابه!! همون موقع با این جمله مشکل داشتم، یعنی‌ چی‌ کارش رو کرد؟! مگه دستشوییه؟! یه ارتباطِ دوطرفه هست و هر چه که هست به دو طرف مربوط میشه، .... بگذریم، خلاصه این سوژه رو انتخاب کردم و با همین دیدگاهِ خودم نوشتم یه پاراگراف کوتاه راجع به اهمیتِ آموزش به خاطرِ بیماریهایِ مقاربتی و پیشگیری از بارداریهایِ ناخواسته (اون هم به خاطرِ همکلاسیِ ۲۴ ساله‌ آمریکاییم که اولین بچه ش رو تو ۱۶ سالگی وقتی‌ دبیرستانی بود باردار شده بود، یادم مونده بود بگم) و بقیه در موردِ اهمیت دادن به همدیگه و چگونه لذت بردن از یه رابطه و چیز‌هایی‌ که ظاهراً اصلا ربطی‌ به آموزش دورانِ مدرسه نداشته!!!
بعد‌ها که تحقیق کردم در موردِ این درس فهمیدم به جز همون پاراگرافِ اول چقدر دور از موضوع نوشتم.... تنها حسنش شاید این بود که نظرِ استاد خوشتیپ و نژاد پرست رو که به خاطرِ ملیتِ ایرانی اصلا بهم اهمیت نمی‌داد حتی وقتی‌ به سوالهاش جوابِ درست میدادم کمی‌ تغییر داد، البته در کنارش یه سمینار هم تحتِ عنوانِ "سالِ نو ایرانی، نوروز!" تو کلاس دادم که دیگه استاد تصمیم گرفت یه سفر به ایران داشته باشه و کلی‌ اطلاعات در موردش گرفت.
و حسنِ مهمترش این که دیگه راجع به چیزی که مطمئن نیستم متن ننویسم و پیشنهاد ندم... سالِ گذشته خونه Jean-Pierre سرِ میزِ شام مهمونها (دخترش و دوستاش) راجع به این مساله و همینطور اثرِ اینترنت و تکنولوژی بر این مورد صحبت میکردند، تمام وقت ساکت نشستم و گوش کردم و داخلِ بحث نشدم، طوریکه Jean-Pierre پرسید: تعجب کردی؟ یا برات تابوئه که واردِ بحث نمیشی‌؟!! در جوابش گفتم هیچ کدوم، ترجیح میدم نظرِ جوونتر‌ها رو بشنوم!!!

۸ نظر:

کامبیز گفت...

چون توی پستهات به این مسائل توجه داری، دلم می خواست ببینم اگه روزی خودت صاحب یه دختر شدی، این جور چیزا رو چطور براش توضیح میدی . چه انتخابی براش داری؟ اجازه میدی مثل اونا بشه، مثل خودمون بشه؟ چقدر آزادش میذاشتی؟ تا حالا به این موضوع فکر کردی؟ آیا اگه اونجا بمونی و ازدواج کنی یا اگه برگردی ایران و اینجا بمونی، ممکنه دو روش متفاوت برای تربیت دخترت داشته باشی؟

روزهای پروین گفت...

اگر زمانی‌ بچه‌ای داشته باشم، فرقی‌ نمیکنه دختر یا پسر، و باز هم تفاوتی‌ نمیکنه که کجا زندگی‌ کنم ایران یا اینجا و یا هر جایِ دیگه‌ای از این دنیا، در این مورد حتما بهش میگم ولی‌ چطور و چگونه؟ بستگی به شرایطِ زمان و مکان داره... و دیگه انتخابِ اینکه چطور با زندگیش برخورد کنه با خودش خواهد بود، نه با من!
معتقدم که به بچه باید آگاهی‌ داد و و بعد آزادیِ انتخاب...

کیقباد گفت...

کتاب درسی دبیرستان بود یا دانشگاه یادم نیست اما هر چه بود فحش و لعنت به فروید بود و اینکه این مرتیکه ی پدر سوخته گفته امور جنسی مهمترین امور زندگییه !
سالها گذشته است . فروید پدرسوخته ! چه گفته است را کاری نداریم اما چه آدمها و چه استعدادها و چه انرژی ها و در یک کلام چه زندگی ها که بخاطر همین امور جنسی نابود نشده است و از بین نرفته است .
با وجود تغیرات اجتماعی و تغییر بسیاری از نگرشها و از بین رفتن برخی از تعصبات کور و در هم شکستن بسیاری از تابوها ، اینجا اما هنوز که هنوز است ، چه زندگی ها که بخاطر همین مسائل از بین نمی رود و نابود نمی شود !

روزهای پروین گفت...

در هر صورتش چه قبل و چه الان که به قولِ شما نگرشها عوض شده و برخی‌ تعصباتِ کور از بین رفته، اون چه که نیست اموزشه صحیحه، مشکل اینه که هر دفعه از یه سرِ بوم افتادیم.... حیف و صد حیف به همه ارتباطاتی که به این دلیل از بین میرند که کم هم نیستند!

بهروز گفت...

راستی من یک پیشنهاد بدم:
سعی کن سه چهار تا خاطره در یک پست نیاری ، پست ها ی کوتاهتر با خاطرات تک تک خیلی بهتره البته به نظر من
راستی چند وقتی با گودر دنبالت میکردم عکس جدیدت را ندیدم الان آمدم روی وبلاگت دیدم جوون تر شدی!!!

روزهای پروین گفت...

(-:

کامبیز گفت...

شما حالتون خوبه. کجایین؟ اگه چیزی نمینویسین اقلاً یه حاضری بزنین.

روزهای پروین گفت...

ممنونم از لطفتون، از نگرانیتون (-: خوبم، هستم مثلِ همیشه... میخوام بنویسم، حرف زیاد دارم ولی‌ وقت کم دارم، خیلی‌ کم.... مینویسم (-: