۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

دیروز بعد از ظهر تو بوتیک،" سرم پایین بود و با یه سری دستبند نقره ور میرفتم، سمتِ چپم "استفان ایستاده بود و داشت یه چیزی رو تعمیر میکرد، سمتِ راستم هم "آن" مشغولِ نوشتنِ بود. "آن" یه خانومِ خوشگل، مهربون و تپلیِ بازنشسته است که یه هفته میشه اینجا مشغول شده، ضمنِ کار حرف هم میزدند، بلند و پر هیجان، چند دقیقه‌ای خلوت بود. یه جایی‌ از صحبتهاشون گوشهام تیز شد. "استفان": برادر ناتنیم که گی‌ هست همون که حاصلِ تجاوزه، تو کمپانی براون کار میکنه بهترین نماینده شناخته شده! "آن": فراموش کن، خاله من هم... دلم می‌خواد بدونم موضوع چیه؟ مطمئناً فضولی نیست، چون خیلی‌ عادی و بلند صحبت میکنند مثلِ اینکه بگند ناهار چی‌ خوردن!
نمیخوام مستقیم از اصلِ مطلب بپرسم، میگم Demi-Frère (برادر ناتنی)؟ یعنی‌ چی‌؟ میگه یعنی‌ برادرم که مادرمون یکیه، ولی‌ پدرمون جداست، در واقع اون حاصل یه تجاوزه، یه خشونت! وقتی‌ مامانم ۱۷ سالش بوده یک بار تو خیابون یکی‌ بهش به خشونت متوسل شده! "آن" میگه: اون زمان پروین، سقطِ جنین قانونی نبوده. استفان ادامه میده و میگه: روابط جنسی‌ خارج از ازدواج و بچه حاصل از اون هم خیلی‌ بد و غیرِ قانونی بوده! "آن" میگه: میدونی‌ اون موقع کلیسا حکومت میکرده، یکی‌ از خاله‌هایِ من هم این اتفاق براش افتاد و فقط یه خواهرش می‌دونست، حتی مادرم ۴۰ سال بعد فهمید، ("آن" بیش از ۶۰ سال داره). به استفان میگم خب بعد مادرت چی‌ کار کرد؟ میگه: پدر و مادرش به بهانه اینکه مریضه فرستادنش یه جایِ دور، تو یه دهکده و بعد هم بچه رو خودشون بزرگ کردند، تا ۱۴ سالگیم فکر می‌کردم داییمه، بعد مادرم بهم گفت. میگم چه پدر مادرِ روشنفکری بودند برای اون زمان! برادرش باید بیش از ۵۰ سال داشته باشه ، استفان ۴۸-۴۷ سال داره. میگه میدونی‌ پروین یکی‌ از بهترین آدمهاییه که تو زندگیم دیدم مهربون، انسان، فعال، موفق! میپرسم بچه داره؟ میگه نه، همجنسگراست، تو دوره دبیرستان و کالج چند بار با دخترها رفته بیرون و خوابیده ولی‌ فهمیده که راضی‌ نیست، آخه اون موقع‌ها هم همجنسگرایی هنوز آزاد نبوده! "آن" ادامه میده اون چه تقصیری داره. میپرسم، خاله تو هم بچه داره، میگه آره ولی‌ همون موقع بچه رو داده به یه خونواده و قبل از فوتش چند باری بچه رو دیده. میگه میدونی‌ اون زمان، اگر به زنی‌ تجاوز میشد، بعضی‌ها طردش میکردند، آخه اون چه گناهی داشته پروین!
"آن" و "استفان" یه ریز در این مورد حرف میزنند و با شرایطِ اون زمان که کلیسا حکومت میکرده مقایسه میکنند و من به این فکر می‌کنم میرسه اون روزی که تو کشورِ ما هم کسی‌ به جرمِ اینکه پدرش مشخص نیست تحقیر و توهین نشه؟! زنی‌ به جرمِ اینکه بهش تعدی و خشونت شده طرد نشه؟! میرسیم آیا... اینجا هم ۵۰ سال پیش زنها حتی حقِ رای نداشتند، برای کوچکترین و ریزترین مسائلِ زندگیشون کشیش‌ها تصمیم می‌گرفتند .... میرسیم به جایی‌ که آدمها حقِ زندگی‌ کردن داشته باشند نه فقط زنده بودن؟ از همه مهمتر این که قضاوت نشند به خاطر کارها و عقایدشون از طرفِ اطرافیانشون ...میرسه آیا اون روز؟!

امشب بعد از مدتها "ا" رو دیدم، شام رو با هم بودیم، در حینِ صحبت یکی‌ از گارسونها ردّ شد، برنزه است، سرش رو تراشیده و گوشواره‌های نگین دار به گوششه. چهره "ا" تو هم میره و میگه این رو که دیدم یادِ خبرِ هفته پیش افتادم شنیدی! میگم کدوم خبر رو میگی‌؟ و میگه: هفته گذشته یه دخترِ جوون از نیوبرانزویک میومده به سمتِ کبک، ساعت ۶:۳۰ صبح تو یکی‌ از این استراحتگاه‌های بینِ راه نگه میداره که بره دستشویی و آبی‌ به صورتش بزنه که خستگیش گرفته بشه و به راهش ادامه بده. دو تا مردِ سیاهپوست، انگلیسی‌ زبان، با سرهای تراشیده و گوشواره‌های نگین دار، با بویِ بد و تهوع آورِ بدن ، یکی درشت و قد بلند و دیگری متوسط میان جلو و دختر رو میبرند پشتِ دستشویی و بهش تجاوز میکنند، و بعد هم فرار. دخترِ میره تو دستشویی و در رو محکم می‌‌بنده و زنگ میزنه به پلیس که سریع با آمبولانس میرسند و میبرنش بیمارستان، به خاطرِ ترس و شوکی که بهش وارد شده ۳ روز تحتِ مراقبتهای ویژه بوده و پلیس در به در به دنبال این دو تا متجاوزه!
لینکِ خبر:
http://www.radio-canada.ca/regions/Quebec/2011/06/22/007-halte-routiere-camera.shtml

همه جایِ دنیا هر اتفاقی میفته ولی‌ اون چه که مهمه برخورده قانونه، کی‌ مجرمه و کی‌ باید مجازات بشه!

۳ نظر:

ترانه گفت...

وقتی‌ جای مجرم و قربانی عوض میشه همین بساطه! این سیستم به جامعه آموزش داده که زنی‌ که مورد خشونت واقع شده مقصر نیست، این زن هیچ نقشی‌ در جنایت نداشته جز اینکه قربانی بوده، حق شکایت کردن داره حتا اگر چندین سال از وقوع جرم گذشته باشه. خانواده و جامعه کمکش می‌کنن که دردش کمتر بشه.

تفاوت بسیاره ولی‌ تغییر هم امکان پذیر! باید امیدوار بود.

روزهای پروین گفت...

همینطوره، تغییر امکان پذیره هر چند زمان می‌‌بره و به خیلی‌ فاکتور‌ها بستگی داره ولی‌ امیدواریم! (-:

س. گفت...

چند وقته نبودم چه عقب افتادم :)
من با نظر ترانه کاملا موافقم.