۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

هنوز دو دقیقه نگذشته که سلامش رو علیک گفتم که میپرسه: چند وقته اینجایین؟
- ۶ سال و نیم.
- چه کار کردین این مدت؟
- درس خوندم، فوقِ لیسانس و الان هم که دکترا.
-همه این سالها رو درس خوندین؟!!! که چی‌ بشه؟! پس زندگی‌ چی‌؟!!

هیچ توضیحی ندادم فقط نگاش کردم، همین!

ولی‌ انقدر تحقیر و بی‌ ارزشی تو کلام، نگاه و لحنِ صحبتِ این پسرِ ۲۴-۲۳ ساله ایرانی که به پول و اصرارِ بابا‌جون، ۴-۳ ماهه به قولِ خودش به کبک تبعید شده که یه لیسانس زبانِ فرانسه بگیره بود که قهوه‌ای می کرد همه حس وحال درس خوندنِ، شوق و ذوقِ فرستادن مقاله برای فلان مجله علمی‌ و تلاش برای خوندن پست دکترا تو لابراتوارِ ناسا (JPL) رِو!

۲ نظر:

Zohreh گفت...

به نظر من شما بهترین کار رو میکنی که درس میخونی و باید به اون طرف میگفتی .. من دارم از امکاناتی که این ممکلت واسه من هم مثل بقیه میگذاره به نحو احسن استفاده میکنم ... من خودم هم خیلی ساله اینورم و هم کار کردم و هم درس خوندم .. خوب میدونی .. از این بابت هم خیلی خوشحالم .. یعنی خیلی ها رو دیدم که خیلی وقته اینورن اما اصلا به خودشون زحمت نمیدن که مثلا یه پیشرفتی به زندگیشون بدن .. یا درس بخونن ... یا حتی زبان اون کشوری که توش هستن رو درس یاد بگیرن و یا حرف بزنن .. این خیلی بده.. برعکس اونها بایدازموقعیت های اینور استفاده کنن.. و تنبلی میکنن .. یعنی درست مثل این میمونه واسه شون که مثلا تو همون ایران هستن .. من اصلا دلم نمیخواد اینجور باشم ... باید یه فرقی باشه با منی که تو ایران زندگی کردم و موقعیتش واسه م پیش نیومد که پیشرفت کنم با منی که اینور دارم زندگی میکنم و از همه چی میتونم به نفع و واسه پیشرفت خودم استفاده کنم

روزهای پروین گفت...

ممنونم (-:
حق باشماست و هر کسی‌ زندگیش رو مطابق با افقِ دیدش پیش میبره.
شاد و موفق باشید