۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

یعنی‌ من الان دلم میخواد زار زار گریه کنم!!!امروز صبح تا ظهر سر کلاس هیدروژئولوژی، همه لاکها و ناخونهام رو جویدم از استرس... هفته دیگه امتحانه، انقدر موضوعات مختلف گفته که نگو، ارائه و گزارش هم هست، از اولین جلسه هم پا به پاش اومدم.... بابا دو واحد که اینهمه موضوع و کار نداره، تازه خودش هم وقت کم آورده، دو جلسه فوق العاده گذاشته باز هم نرسیده همه کارها و تمرینات کلاسی رو حل کنه.... امتحانش، هم تعریف مفاهیم داره هم حل مساله، و... جزوه و نوت هم نمیتونیم ببریم سر جلسه....یعنی‌ من رو برده به همون کلاسهای دوره کارشناسی ایران و استاداش، به خدا...

۲ نظر:

ن ا ر س ی س گفت...

تو که همیشه سرت تو کتاب دفتر بوده !
چرا هیجان داری ؟؟؟

روزهای پروین گفت...

نگرانم وقت کم بیارم، حجم کار زیاده برای این زمان، هیجانم برای اینه، برای اینکه نرسم این همه رو به موقع و خوب انجام بدم...این خوب انجام دادن مهمتره ....