امروز عصر ایریس از بیرون که اومد یه سر رفت تو آشپزخونه، من تو اتاقم بودم، بعد از چند دقیقه در میزنه، در حالیکه یه دستش پشتشه میاد تو اتاق و بعد از سلام میگه: دیریدیریدیم....دیریدیریدیم... و یه تنگ بلند بلوری که توش یه ماهی کوچولی قرمز خیلی خوشگل هست رو بهم میده و میگه برای میز هفت سینت ولی برای جفتمون! عزیزم، ماهی خوشگلیه، از نوع "بتا" و خیلی خوشرنگ و فرز ... میگه: اسمش رو بگذاریم "آنتوانت"؟! میگم باشه ولی ماده است؟ میگه نه، نره، خب بگذاریم "آنتونی". میگم خوبه ولی من اسم یه سیلابی رو ترجیح میدم. میگه: خب صداش میکنیم "تونی"!
و الان "تونی کوچولو"، این عضو جدید خونه ما رو میز هفت سین جا خوش کرده و هنوز هیچ چی نشده جای خودش رو هم پیشمون باز کرده و هر کدوم از ما، راه به راه به سبک خودمون قربون صدقه ش میریم... سرریزه از توجه و محبت ..... میترسم ماهی لوسی بشه که نگو!
۶ نظر:
خوشگله ولی ها !
خوبه !
تو داری همه رو ایرانی می کنی !
آره خوشگله، خودش از عکسش خوشگلتره.... چه پُزی میدم بهش، میبینی؟!!!D:
در زمینه ایرانی کردن که نگو...ناخود آگاه فعالم، اصلا بدجور... (-:
خیلی خوشگله!
:-)
همینطوره، مرسی (-:
تو عکس قرمز کمرنگ و مایل به صورتی افتاده ولی خودش سرخه سرخه ....
من هم یه ماهی دارم که همینطور خودش رو لوس می کنه
سورمه ایه اما تو باله هاش قرمز و سبز هم هست اصلا هم دلش نمی خواد بهش غذا بدم و راهم بکشم برم ...دوست داره همونجا واستم غذا خوردنش رو که با ناز و ادا هم هست و هی باله هاشو برام باز می کنه ببینم...مگه میشه ندید؟
باید دید، باید توجه کرد، باید مهربونی کرد، باید لوس کرد، باید باهاشون زندگی کرد مریم عزیز (-:
ارسال یک نظر