۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

امتحان جامع دکترا

دیروز، سه شنبه ۲۱ دسامبر ۲۰۱۰ ساعت ۱۳:۳۰ تو سالن ۲۴۱۷، ارائه پروپزالم رو داشتم به مدت نیم ساعت. و بعد از سوالهایی که حاضرین پرسیدند با اعضای ژوری رفتیم سالن ۲۴۱۹ و تا ساعت ۱۶:۱۰ سؤال پرسیدند. بعد من ۱۵ دقیقه بیرون سالن منتظر شدم که آنها با هم تبادل نظر کنند و بهم جواب بدند. یه لیوان شکلات مایع داغ گرفته بودم و هی‌ سعی‌ می‌کردم که تصور کنم الان بهم میگند، شما ردّ شدید، ولی‌ یه کسی‌ ته دلم میگفت : حرف مفت نزن، خودت هم میدونی‌ که خوب بودی ولی‌ عالی‌ نه!!!هر کار هم کنم‌ها از خودم بیشتر توقع دارم،،،اه! نظراتشون رو دادند، تشویق هم کردند، و جالب بود که همشون رو خیلی‌ خوب بودن سخنرانیم تاکید داشتند، اینکه خیلی‌ روون، با اعتماد به نفس و بدون استرس بودم! اونها آخه نمیدونند من چه تصمیمی گرفته بودم که انقدر راحت و آروم بودم.

شب قبل خوابم نبرد تا ۵ صبح. حالم خیلی‌ بد بود، استرس، تًب و لرز با به هم ریختگی روحی‌ روز اول گلبارون، همه دست به دست هم داده بودند و یه شب بد با بیخوابی رو برام ساخته بودن وگرنه در حالت عادی با شب زنده داری مشکل ندارم. بالاخره خوابم برد و ساعت ۱۰ با تلفن مامان بیدار شدم بعد هم خانم برادر بزرگم تماس گرفتند و با برادر بزرگه، وسطی و آقاجون هم حرف زدم، تشویق بود و اینکه ما کنارتیم و همه این دلگرمیهای دوست داشتنی. بعد دوش گرفتم و به خودم گفتم تا ۲ ساعت دیگه باید این امتحان رو بدی، آماده هم هستی‌، کارت رو هم خوب می‌شناسی، پس اضطراب برای چیته؟ نهایتش اینه که اگر دیدی از نتیجه امتحان راضی‌ نیستی‌، سریع بیا چمدونت رو ببند و بدون گفتن چیزی برو ایران، باقیش رو اونجا بخون، آخر دنیا که نمیشه! همین به من آرامش داد.بعد یه لباس خوشگل پوشیدم نه خیلی‌ رسمی‌، یه ته آرایش، ناخونهام رو به رنگ لباسم، بنفش تیره، لاک زدم، و همینطور یه عطر خوشبو ،...این چند وقت ۶-۵ کیلو هم لاغر شدم، یعنی‌ ۶۰ کیلو، با قد ۱۷۷ که تازه با پوتینهای پاشنه بلندی که میپوشم میزنه بالای ۱۸۰، گفتم بگذار حداقل ژوری اگر جوابش بهم منفی‌ بود، بگند خانم شما بهتره بری مدل بشی‌، شما رو چه به کار با رادار، با تصاویر ماهواره ای، شما رو چه به خیال رفتن به لابراتوارهای ناسا...(چه فکرائی کردم قبل از امتحان)!!!

دیشب که فیلم ارائه‌ام رو میدیدم، متوجه شدم که مثل زمانی‌ که سر کلاس درس میدادم، ریاضی، الکترونیک و کامپیوتر،...صحبت کردم، حتی یه جا همون اول سریع کلیک کردم و اولین اسلاید رو ازش گذشتم، چند تا از اسلاید‌ها رو که توضیح دادم، متوجه شدم اصلا Introduction و Problématique رو نگفتم و با خنده و شوخی‌ برگشتم عقب و توضیح دادم، دقیقا مثل معلّمها که میخوان مسئله ای رو بفهمونند، بعضی‌ جاها تأکید می‌کردم، بعضی‌ جا‌هارو با خنده و شیطنت گفتم....برخلاف اون چه که پیش بینی‌ میکردیم که بخاطر همزمانی با آخر ترم و تعطیلات کریسمس خلوت باشه، سالن شلوغ بود، مونیک میگه معلومه که دوست و آشنا زیاد داری که سالن شلوغه ، اون هم این موقع ترم! حتی چند نفری میخواستند برای قسمت پرسش ژوری هم بیان سالن دیگه که دبیر جلسه از من پرسید و من گفتم نه. خیلی‌ سؤال پرسیدند، سخت نبود، ولی‌ من چون فکر میکردم باید سخت تر از این باشه، جوابهای پیچیده میدادم... در کل نظرشون مثبت بود. امروز مونیک رو دیدم که نظر ژوری رو بهم گفت، خودش هم راضی‌ بود، و بعد هم و خودش‌ هم کریم میگند پروین، برو واقعا این تعطیلات رو استراحت کن، بگرد، اصلا کاری به پروژه و تحقیق نداشته باش!!!!

۸ نظر:

Unknown گفت...

مبارک باشه پروین خانم!
(:

ناشناس گفت...

salam parvin joonam :*
in 2 rooz hamash tu fekret budam, hamash barat energy haye + ferestadam o az khoda khastam ke emtahanet aallii she, mikhastam behet zang bezanam emruz ke nashod, umadam inja bebinam che khabar ;)
va ba khundane in matlab kolliii khoshal shodam :*
ichalla zoodi miharfim,Boossss

Azi ;)

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ ترانه عزیز
(-:

روزهای پروین گفت...

سلام آزی جون،

ممنونم از لطفت دختر مهربون.به زودی حرف می‌زنیم. قربونت برم.
*-:

رضا گفت...

نگفتم بهت كه نگران نباش خواهر جان، من که به موفقیت تو کاملا اطمینان داشتم. بهر حال باز هم بهت تبریگ می گم.

روزهای پروین گفت...

ممنونم رضا جان، تو همیشه لطف داری عزیز

مریم گفت...

مبارک باشه مبارک باشه.....شیرینی اش رو هم یادت نره

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ مریم جان...چشم، حتما یادم میمونه