۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

قدرت یا حقارت؟!

دیشب حدود ساعت ۹:۳۰، جیهن زنگ زده که میخواییم بریم قدم بزنیم تو برفها و بعد هم بریم پیتزا بخوریم، تو هم اگر وقت داری و مایلی بیا. با خوشحالی قبول می‌کنم، از صبح پشت لپتاپ نشستم و کار کردم. بارش برف رو فقط از پشت پنجره دیدم، هر از چند گاهی‌ هم پنجره رو باز کردم که هوای سرد بیاد تو اتاق و حسّ کنم سرمای زمستون رو. تا پیتزا فروشی‌ که آخر هفته نجیب توش کار میکنه پیاده قدم زدیم، صدای پامون روی برفهایی که تقریبا تا زانو بود رو دوست داشتم، هوا سردتر از اونیه که حدس میزدم. امشب یه پسر جدید تونسی هم همراهمونه، با شنیدن اینکه ایرانیم، چشماش برقی میزنه و شروع میکنه به شیطنت، شیطوونیم باش نمیاد، معمولی جواب میدم، بگذار فکر کنه که نمی‌گیرم، یه دختر ساده و معمولی که نمیگیره ظرافتهای کلامش رو، خب چه فرقی‌ میکنه؟ ادعای بیشتری هم ندارم. قبل از شام شروع میکنه از علاقه ش به پرزیدنت وقت گفتن (مثل همه عربها، آفریقاییها،....)، نگاش می‌کنم و میپرسم چرا؟ میگه با جسارتی که داره مقابل آمریکا و اسرائیل ایستاده و برای کشورتون قدرت آورده. دوستش داریم برای اینکه به مردم فلسطین و لبنان کمک میکنه! بهش علاقه مندیم چون..... میگه و میگه و میگه. لبخندی میزنم و میگم که ببین، ما حاضریم با کمال میل ایشون رو به همراه دولتشون و کلا تمام مسئولینی که با این کاراشون شما رو خوشحال میکنند به شما هدیه بدیم! و امیدواریم که شما هم با طیب خاطر این هدایا و تحفاتی که دوست دارید رو بپذیرید! حیف نیست که شما از این همه امتیاز استفاده نکنید؟! ما که بخیل نیستیم!!!

هیچ نظری موجود نیست: