۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

تفاوت!

مهسا تعریف میکرد، اون مدتی‌ که اوین بوده، با یه خانومی از سیاسیهای قدیمی‌ که بیش از ۱۲ سال از عمرش رو توی زندان گذرونده، هم بند یا هم سلولی (دقیق یادم نیست) بوده. شوهرش هم دهه شصت اعدام شده و این خانم از این بابت عذاب وجدان داشته و میگفته که اون هیچ گرایش سیاسی نداشته و به خاطر علاقه به ایشون توی این مسیر اومده و بعد هم که متاسفانه ...

خلاصه این خانم به مهسا گفته، نسل شما و نحوه مبارزه تون رو تحسین می‌کنم، شیک میگردید، دوست پسر یا دوست دخترتون رو دارید، دانشگاه میرید، مهمونی میرید، میرقصید، به مد، مارک و برند اهمیت میدید، میرید راهپیمایی، تجمع می‌کنید، مخالفت می‌کنید، اگر گیر نیفتید تو راهپیمایی، با دوستاتون میرید کافه، رستوران،.... در واقع زندگی‌ می‌کنید. نسل ما از وقتی‌ که یه گرایش سیاسی پیدا میکرد (فرقی‌ نمیکرد متعلق به چه گروهی بودیم، موافق یا مخالف)، زندگی‌ رو به خودش حروم میکرد، زیبائی، زنونگی، عشق، دوست داشتن...همه و همه حذف میشد از زندگی‌. نسبت به هر چیزی غیر از عقاید خودمون کینه داشتیم، از خونواده می‌‌بریدیم، همینطور از هر کسی‌ که مثل ما فکر نمیکرد،....اینه که بعد از سالها مبارزه، نه به اهدافی‌ که یه روزی صادقانه و پر شور قدم تو مسیرش گذاشتیم رسیدیم و نه اینکه زندگی‌ کردیم.....

دو سه روزه که به یادشم، ازش بیخبرم، این بگیر ببند روزنامه شرق هم بدجور ذهنم رو مشغول کرده..

هیچ نظری موجود نیست: