۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

هوای حوصله ابریست!

دارم شام درست می‌کنم در عین حال به کارهام و حرفهای مونیک فکر می‌کنم. یه دستور غذای کلمبیایی گرفتم که با بادمجون، گوجه فارنگی، فلفل دلمه ای، قارچ، سیر، پیاز و ...درست میشه. حالا شاید کلمبیایی هم نباشه، ولی‌ مال یکی‌ از کشورهای آمریکای جنوبیه! مهم نیس مال کجاست، مهم اینه که شام امشبه. آشپزی رو دوست دارم،درست کردن دسر، سالادهای مختلف، غذاهای سنتی‌ ایرونی یا دستور غذاهای فرنگی‌! و بیشتر از اون سرو غذا رو... دوست دارم غذا، با یه دکور قشنگ سرو بشه، اشتها برانگیز باشه ... فرقی‌ هم نمیکنه خودم تنها باشم یا مهمون داشته باشم، دوست دارم وقتی‌ غذا میخورم، میز خوشگل باشه. ولی‌ چند وقتیه که اشتها ندارم، هوس هر غذائی رو که می‌کنم کلی‌ وقت میگذارم و آماده می‌کنم بعد دیگه به زور میخورم، هر چی‌ هم جینگیل مستونش کنم فایده نداره، فقط میخورم که زنده باشم!!!

توی این هفته بالاخره مونیک وقت پیدا کرد و یه نگاه سریع به پروپزالم انداخت، ولی‌ نه با دقت، دیروز میخواست بره اتاوا گفت پرینت بگیر توی هواپیما میخونمش، پرینتش رو که بهش دادم یه نگاهی‌ انداخت و گفت این که بیشتر تزه، نوشتیش تموم شد! اوایل هفته راجع به نحوه ارائه سمینارم صحبت می‌کنم، یه خرده گوش میده و نگاهی‌ میکنه به فلوچارتی که کشیدم و میگه خوب تا اینجا میشه یه مقاله، از اینجا به بعد هم مقاله دوم و خب این قسمت هم که سوژه خوبیه برای پست دکترا با این پژوهشگرهای آمریکائی! نگاهش می‌کنم و توی دلم میگم، من نگران امتحان سنتز هستم، مونیک تو از چی‌ میگی‌؟!
یه ماهه دارم روی آزمایش تصاویر RADARSAT-۲ کار می‌کنم، نتیجه یه جایی‌ نمیخوند هر بار میرم پیش مونیک و هیستوگرام رو نشون میدم و میگم این جواب من رو راضی‌ نمیکنه، میگم چند بار تکرار کردم، همه مراحل درسته... وقت نمیگذاشت دقیق ببینه یه نگاهی‌ میکرد و میگفت نمودار درسته تکرار نکن، نتیجه رو به صورت نقشه نشون بده، ولی‌ من گیر داده بودم به نمودار.... بالاخره رضایت دادم و نقشه رو آماده کردم و نشونش دادم، سریع اشکال رو گفت، به تفاوت توپوگرافی دو تصویر توجه نکرده بودم، هم خجالت می‌کشیدم و هم افسوس زمانی‌ که گذاشتم رو میخورم، بهش میگم، میدونی مونیک دیشب به این نتیجه رسیده بودم که من ضعیفم و اشکال از منه، نه از تصاویر. با خنده جواب میده نه عزیز من، نه. ایراد فقط از هم مود نبودن تصاویره، ولی‌ همین اشکال تو رو به یه نتیجه مهم رسوند. و این خیلی‌ خوبه!!!(نگاه مثبت) و کلی‌ هم توضیح میده.
امروز یه قسمتی‌ از PowerPoint رو که انجام دادم به مونیک نشون دادم، خیلی‌ راضی‌ بود میگه خیلی‌ خوب اومدی، اون وقت من مثل احمقها نگاش می‌کنم، میپرسم: مونیک چی‌ فکر میکنی‌؟ فکر میکنی‌ بتونم بگذرونم؟ با تعجب نگام میکنه و میگه همین الان هم گذروندی!
از دو هفته پیش اومدن ایمیلهای پارتیهای نوئل شروع شده، اصلا نگاهشون نمیکنم، برای من که اهل مهمونی و جمع هستم، دونستن این برنامه‌ها و شرکت نکردنشون عذابیست علیم! مهمونی شب یلدای انجمن ایرانی‌ها هم ۱۷ دسامبره. مونیک میپرسه که مهمونیهای نوئل رو که میری؟ مال دانشگاه رو ثبت نام کردی؟ میگم نه، و راجع به مهمونی شب یلدا و اینکه دومین جشن بزرگ ملی‌ ماست صحبت می‌کنم و ادامه میدم که من نمیخوام شرکت کنم. برای اولین بار خیلی‌ صریح میگه نه میری، حتما باید بری، هفدهم جمعه شبه، میری، تا دیر وقت هم که طول بکشه، فرداش تعطیلی، میتونی‌ استراحت کنی‌...تو نیاز داری که دوستات رو ببینی‌، شادی کنی‌ که حواست هم پرت بشه از سمینارت، سبک و راحت بیای برای امتحان!

پروپزال رو فرستادم برای Jean-Pierre که ببینه اگر تصحیح زبان بخواد، انجام بده، برام با کلی‌ تشویق فرستاده که این پروژه برای تو Bravo میاره پروین و در آخر خواهش کرده که لطفا استرس نداشته باش! هر کدوم از این حرفها کافیه که یه دانشجوی دکترا قبل از امتحانش رو خیلی‌ خوشحال کنه ولی‌ من هنوز خوشحال نیستم. فقط این تعارفات رو میشنوم تا این امتحان تموم بشه بره، انقدر که اینها اطمینان دارند، خودم هنوز ندارم. میدونم هم که با توجه به فرهنگشون تعارف نمیکنند، اینها صریحتر از این حرفها هستند...

۱۴ نظر:

Fereshteh Sb گفت...

بادمجون؟ خلاف به عرضتون رسوندن! من الان تو کلمبیا هستم و دریغ از یک قلم بادمجان! با این توصیفاتی که دادی باید غذای مدیترانه‌ای باشه، ایتالیا یا یونان! بقیه حرفاتم تخصصی بود! تعطیلات خوش بگذره.

کیقباد گفت...

و هیچ چیز سخت تر از درس خواندن نیست . امتحان که جای خود دارد !

بی گرد گفت...

سلام.
پروین جان چند وقتیه کهنوشته هات رو میخونم. موفق باشی. اصلا نگران نباش مطمئنم موفق می شی

روزهای پروین گفت...

دوستی‌ که این دستور غذا رو بهم داد همچین چیزی گفت حتی اسم غذا هم یادم نمونده ولی‌ خوشمزه است.

مرسی‌، به شما هم تعطیلات خیلی‌ خوش بگذره

روزهای پروین گفت...

درس خوندن رو دوست دارم، امتحان رو نه زیاد راستش، این بیشتر ارائه کار روی پروژه است تا امتحان، ولی‌ خب نگرانی خودش رو داره ...

روزهای پروین گفت...

سلام دوست عزیز ، ممنونم از لطفتون، شاد باشید

بابک گفت...

سلام. دیگه از الان باید خانم دکتر خطابتون کنیم. مطمئنم با موفقیت این مرحله رو پشت سر خواهید گذاشت. و امیدوارم به زودی به کار تخصصی مورد علاقه تون هم مشغول بشید.

روزهای پروین گفت...

سلام،ممنونم.
نه هنوز راه دارم پیش رو، این تازه امتحان جامع است.

مریم گفت...

واقعا که از تو بسیار بعید ه که اینقدر ناامید باشی ....پاشو جمعش کن ای بازی ها رو...من بیشتر از مونیک و بیه مطمئنم تعارف هم نمی کنم صریح هم هستم چون من یه سابقه تاریخی رو میدونم که اونا هیچکدوم نمیدونن....خدت هم میدونی به روی خودت نمیاری عزیز دل من

روزهای پروین گفت...

نه دیگه مریم جون، الان بیشتر نگرانیم از اینه که با این همه تعریف و اعتماد مونیک و بقیه، حکایت عروس تعریفی نشه و یه دفعه گند بزنم!!!

مریم گفت...

نه اصلا هم اینطوری نیست...عروس تعریفی و گند و اینها مال تعریف هست نه توصیف دلبرک...اینایی که بهت می گیم توصیف تو می باشد ما که از تو تعریف نکردیم...برو هواتو داریم...
راستی دلم هم یه ذره شده برات

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ مریم جون، منم دلم میخواد ببینمت، مخصوصاً این روز ها.

رضا گفت...

سلام خواهر گلم
اصلا نگران نباش، تو حتما موفق میشی مثل همیشه. دوستت دارم و بهت افتخار می کنم.

روزهای پروین گفت...

سلام رضا جان، مرسی‌ از لطفت و این همه اعتمادی که بهم داری. میبوسمت