۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

عید کبیر!

نجیب زنگ زده میگه برای عید کبیر برنامه ات چیه؟ در کشورتون چه مراسمی رو اجرا می‌کنید؟ ازش میپرسم عید کبیر چیه؟ با توضیحاتش می فهمم یعنی‌ عید قربان و عید صغیر هم عید فطره. میگه که ما، اسم چند تا از دخترها و پسرهای مسلمون غیر ایرانی دانشگاه رو میاره، میخواهیم گوسفند قربانی کنیم و گوشتش رو هم تقسیم کنیم. من به تو فکر کردم و گفتم که بهت بگم. بهش میگم ما برای این روز هیچ کار خاصی ‌نمی‌کنیم جز اینکه به بزرگترها عید رو تبریک میگیم، تو کشورمون هم بعضیها گوسفند قربونی میکنند و بین فقرا تقسیم میکنند.

بعد که گوشی رو میگذارم به این فکر می‌کنم که یک پسر ۲۶-۲۵ ساله تونسی که تو کشوری بزرگ شده که داشتن هر گونه نماد مذهبی‌ از جمله حجاب، ریش،... ممنوعه و سبب می‌شه که نتونی حتی با بالاترین مدرک تحصیلی هیچ کار دولتی داشته باشی‌‌. اینجا در کشور آزاد ، نماز جمعه میره، روزه میگیره، مراسم عید فطر و قربان رو اجرا می‌کنه، دیسکو ، کلاب و بارش رو هم میره، دوست دختر هم داره. و ما ایرانی‌ها که ۳۰ سال در کشوری با حکومت اسلامی بزرگ شدیم، اینجا با تردید ازمون در رابطه با اجرای مسائل مذهبی‌ می‌پرسند! اگر هم مراسم مذهبی‌ رو اجرا می‌کنیم حتی نماز خوندن، از هم مخفی‌ می‌کنیم که کسی‌ مسخره مون نکنه!!

قبل از قطع تماس، بهش تاکید می‌کنم که من مسلمون هستم ها ولی‌ این دو روز رو اصلا کبک نیستم وگرنه توی برنامه شما شرکت می‌کردم!