مثل همیشه با صدای بلند و با هیجان صحبت میکنه و این بار از اتفاقی که تابستون برای مادر شوهر سابقش افتاده میگه. این خانم هشتادُ پنج ساله، مثل خیلی از بازنشستههای کبکی که دستشون به دهنشون میرسه، هوا که سرد میشه میره فلوریدای آمریکا و با گرم شدن هوا برمیگرده مونترال. به قولی ییلاق قشلاق میکنه و پائیز و زمستون رو در هوای خوب اونجا و بهار و تابستون رو در گرمای اینجا میگذرونه!
البته تنهایی رو هم دوست نداره و هیچ کجام تنها نیست. یک چام (مردی که باهاش زندگی میکنه) فلوریدایی داره برای زمانی که اونجاست و یه چام هم اینجا داره! هیچ کدوم هم از حضور هم تا اون موقع اطلاع نداشتند، تا وقتی که تابستون، چام فلوریدایی تصمیم گرفت به دیدن ایشون بیاد مونترال... قضیه رو شد و این لیدی ۸۵ ساله دیگه نمیتونست اینجوری ادامه بده و بالاخره بعد از سالها، باید تصمیم میگرفت که یکی از اینها رو انتخاب کنه...
رو به دوستم میکنم و با خنده میگم: چه خانم بلاییه این دیگه... ببین ۲۰ سالگیش چی بوده وقتی ۸۵ سالگیش اینه!!!!
۴ نظر:
چیزیکه بیشتر از همه تو این ماجرا جالبه سرزندگی و دید این خانوم به زندگی است. شاید بنده خدا اتفاقا تو ۲۰ سالگیش خیلی هم آروم بوده و الان داره جبران میکنه!
:))
بله ممکنه که اینطور باشه.
به هر حال سالهای رفته و تجربههای آموخته بهش یاد داده که چطور زندگی کنه...
و هر کسی هم با اصول و معیارهای خودش زندگی میکنه، حُسنش اینه که توی جامعهای نیست که برای هر حرکت یا حرفی ارزش گذاری و قضاوت بشه!
خون اسکیمویی تو رگ های این خانم جریان داره. برای زن هایی که اینقد سرکوفت تعدد زوجات رو به مرد ها می زنند نمونه ی خوبیه که بدونند بعضی از زن ها چقدر شناگر های خوبی اند.
خب این بعضی از زنها تعدادشون زیاد نیست...ولی تعدد زوجات؟!!!
ارسال یک نظر