۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

خب شنبه شب بود دیگه...

امروز ظهر خونه بودم که صدای آلارمی که به دفتر آتیش نشونی مرتبطه بلند شد، این یعنی‌ اینکه توی ساختمون یه حادثه مهمی‌ مثل آتیش سوزی اتفاق افتاده. چون هر واحد برای خودش یه آلارم داره و وقتی‌ بوی سوختگی بلند بشه صداش در میاد و اگر این بوی سوختگی زیاد باشه یعنی‌ آتیش سوزی شده باشه خب صدای آلارمی که به سازمان آتیش نشونی متّصله در میاد و آنها سریع خودشون رو به محل حادثه میرسونند.
تندی صدای توی آپارتمان رو قطع کردم، ایریس از اتاقش میاد بیرون و می‌‌پرسه چی‌ شده ؟در جوابش میگم فکر کنم یه مانوره ولی‌ باید بریم بیرون. این جواب رو دادم چون هم اینجا و هم دانشگاه لاوال اوایل ترم یه مانور میگذاشتند حالت حادثه و آتیش سوزی، و سکوریتی میومد و همه رو سریع می‌بردند بیرون که برآورد کنند که در زمان حادثه چگونه میتونند مدیریت کنند و هم اینکه همه آمادگی‌ داشته باشند. یه دفعه یادم میفته که نه اینجا دانشگاهه و نه اول ترم و به ایریس میگم ظاهراً موضوع جدیه باید زود بریم، ولی‌ با اینحال با آرامش و خونسردی آماده میشیم.
همینطور صدای بلند آلارم توی ساختمون ‌‌پیچیده به اضافه صدای پا و همهمه آدمها از توی راهرو که رفتیم پایین، ماشین آتیش نشونی اومده بود به علاوه چند تا آتیش نشون خوش تیپ که سریع پله‌ها رو رفتند بالا تو ساختمون. هوا سرده و بارون تندی هم میاد و اکثرا با لباس توی خونه هستند، دّره با یه تاپ و شلوارک کوتاه و یه پالتو بلند روش، خیلی‌ هم ترسیده بود. ریمه که با پیژاما و با وسایلش و حسابی‌ هول کرده، دو تا کیف بزرگ رو دوشش بود. من و ایریس ظاهراً از همه آماده تر و خونسرد تریم. حالا ایریس با دمپایی توی خونه، ولی‌ من چون فکر می‌کردم که نمایشیه، قشنگ حاضر شدم!

تو کبک، به قول خود کبکی ها، سکسیترین مردها، آتیش نشونها هستند! این رو همون ترم اول کلاس زبان، تازه یه ماهی‌ بود که اومده بودم اینجا، استاد زبان، ریچارد دیون که ادعا میکرد پسر عموی سلین دیون هست بهمون گفت! این حرف رو از زبون خیلی‌ از کبکی‌ها مخصوصا دخترها و خانومها هم شنیدم!

با موبایل عکس گرفتم ولی‌ متاسفانه نتونستم آپلودش کنم.

سال‌های قبل با یه سری از دوستهای ایرونی برنامه شب نشینی ماهانه داشتیم. دور هم جمع می‌‌شدیم و بازی میکردیم تخته نرد، کارت و گاهی‌ هم فیلم می‌‌دیدیم. یکی‌ از شنبه شبهای زمستون ۲۰۰۶ یا ۲۰۰۷، که شب خیلی‌ سردی بود و همه جا هم یخ زده، برنامه داشتیم توی یکی‌ از سالنهای رزیدانس دختران، جایی‌ که من و ۴-۳ تا از دختر‌های ایرونی زندگی‌ میکردیم. حدود ساعت ۲ شب بود که دیگه کم کم بچه‌ها رفتند و ما هم داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم که بریم اتاق هامون که صدای آلارم آتیش سوزی پیچید! اون صدا، اون موقع شب، یعنی‌ یه حادثه واقعی و مطمئناً مانور نبود. سریع سکیوریتی اومد و به ما گفت که بریم بیرون، ساختمون مقابل. خودشون هم در تک تک اتاق‌ها رو می‌زدند، و بچه‌ها رو از خواب بیدار میکردند که برند بیرون.
ما از همون جا رفتیم ، حالا ما با کفش و لباس گرم مناسب بیرون رفتن توی اون هوای سرد که نبودیم، خب چه میدونستیم چی‌ پیش میاد و مهمونی هم که توی ساختمون خودمون بود. خلاصه مدتی‌ طول کشید تا همه چیز رو مهار کنند و برگردیم به رزیدانس. ظاهراً یکی‌ از دخترها توی اتاقش شمع روشن کرده بود و بعد هم رفته بود بیرون، و همون شمع باعث این شرّ شده بود. حالا برگشتیم ولی‌ هنوز اجازه نداشتیم بریم توی طبقاتمون و همه جلوی در ایستادیم. ما چند تا دوست‌ هم کنار هم بودیم و نزدیک این خانومها و آقایون آتیش نشون، که شنیدیم یکیشون با تعجب به بقیه گفت: به ما ‌‌گفته بودند رزیدانس دخترها... اینطور نبود؟!!! توجه ما هم جلب شد، راست میگفت بیش از نیمی از جمعیت پسر بودند، اون موقع شب!!!
خب شنبه شب بود دیگه...

--------------------
عکس‌ها از گوگل.

۲ نظر:

بهروز گفت...

مگر مجوز ميدن پسرها بيان داخل خوابگاه دختران؟؟؟
البته از پنجره هم ميشه وارد شد

روزهای پروین گفت...

اینجا کاناداست، ایران که نیست...
مجوز نمیخواد که، فقط نباید مزاحمت برای دیگران‌ ایجاد کنند، همین.