دیشب مهمونی هالووین دانشکده توی یکی از بارهای نزدیک دانشگاه بود. یکی از بچههای گروهمون برای من دعوتنامه فرستاده بود و من هم زود قبول کرده بودم ولی دیشب هر چی فکر کردم دیدم اصلا حالش رو ندارم که برم!!! باید با لباس مبدّل میرفتیم، اون هم حالا نه خوشگل و مامانی، بلکه وحشتناک، خوب جشن مردگانه! اگر میرفتم حتما شبیه جادوگر بدجنسها خودم رو درست میکردم، دماغ دراز، با ناخونهای بلند سیاه، سایه چشم سیاه، یه جاروی دسته بلند هم میگرفتم دستم.... اوه ه ه ه چی میشدم اون وقت؟!!!! دلربااا
خلاصه نرفتم و به جاش سه تا مقاله برداشتم و رفتم کتابخونه دانشگاه لاوال تا ۱۱:۳۰ شب خوندمشون و نت برداشتم برای امتحانم. بعد با دو تا از دوستهای نزدیکم برای شام رفتیم بیرون و خودمون این شب رو جشن گرفتیم. امروز عکسهای مراسم هالووین رو تو فیس بوک بچهها دیدم، خیلی قشنگ بودند، معلوم بود که به بچهها حسابی خوش گذشته ولی خداییش جای من نبود!
دیشب هوا وحشتناک سرد بود و قبل از رفتن به کتابخونه، با ایریس رفتیم مرکز خرید، و توی راه چند تا عکس گرفتیم. حالا ایریس داره عکس هاش رو میبینه، و میگه اگر با دکترا موفق نشدی، میتونی فتوگراف بشی!!! اگر این همخونه رو نداشتم چه میکردم، خدا رو شکر، یکی پیدا شد که تشویقم کنه!!! البته اون خودش دختر خوشگلیه، هر کی هم ازش عکس بگیره قشنگ میشه.
هوا شناسی پیش بینی برف کرده، ضمن اینکه پیش بینی کرده امسال برخلاف پارسال زمستون سختی داریم! ولی من امسال، اصلا به زمستون پیش رو فکر نمیکنم، فقط به روزهای بهاری و آفتابی فکر میکنم و به یک آپارتمان جدید با یه بالکن کوچیک که جلوش درخت داشته باشه، با این رویا زمستون طولانی و سرد رو تحمل میکنم. بعد از امتحان میگردم دنبال این خونه رویایی و حتما پیداش میکنم، امید به خدا!
-------------------------------------------------------------------------------------------
هالووین،از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D9%84%D9%88%D9%88%DB%8C%D9%86
عکسها از گوگل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر