۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

همخونه!

ایریس دیروز بعد از ظهر یه سر اومد پیشم دانشگاه، می‌‌بینم موهاش رو کوتاه کرده یه سانتی، نه که موهاش بلند باشه نه، مدتهاست که موهاش کوتاه پسرونه است، ولی‌ دیگه این بار خیلی‌ کوتاه کرده، می‌‌خندم و میگم: چرا زحمت میکشی میری آرایشگاه و این همه هزینه میکنی‌، خب خودت توی خونه ماشینشون کن، اصلا تیغ بزن سرت رو! برداشته همین رو نوشته رو استتوس فیس بوکش:
went to the hairdesser yestderday. My roommates comment on the result: next time just take a shaver - that's cheaper, faster, you can do it yourself and people wont see a big difference

یه بار دیگه هم که یه خرده هوا ابری بود و طوفانی و گاهی‌ صداهایی هم میومد، دو تامون پشت میز آشپزخونه نشسته بودیم و سرگرم کار خودمون، با هر صدا ایریس یه تکونی به خودش میداد و چهره ش تغییر میکرد، گاهی‌ هم میرفت دم پنجره، یه جورایی مثل اینکه حالش عادی نباشه یا منتظر کسی‌ باشه، به خاطر همین ازش می‌پرسم این صداها از شکم توئه ؟!! بلند میخنده و میگه نه از بیرونه. بعد می‌‌بینم که رو استتوس فیس بوکش نوشته:
sitting at the kitchen table with my roommate. noise outside, sounds like thunder. me thinking "sounds like Jesus is coming back". my roommate is asking: "is that your stomach?" lol

یعنی‌ در واقع اون منتظر بازگشت حضرت مسیح بوده که، با هر صدایی که از بیرون می‌شنیده چهره ش تغییر میکرده و گاهی‌ هم میرفته کنار پنجره و اون وقت من چی‌ فکر می‌کردم!!!!

هیچ نظری موجود نیست: