۱۳۸۹ مهر ۶, سهشنبه
۱۰۰ تومانی!
نرسیده به ٔپل اول میگم مرسی آقا من سر ٔپل سوم پیاده میشم. نزدیک ٔپل سوم در حالیکه پونصد تومنی و دویستی تو دستم رو به سمت راننده میگیرم میپرسم که چقدر بدم خدمتتون؟ راننده در حالیکه داره میایسته میگه ۸۰۰ تومن و پولها رو ازم میگیره. یک دویستی دیگه بهش میدم. یک سکه به اندازه ۲۵ سنتی و به رنگ یک سنتی (مسی تیره) بهم میده و منتظره که پیاده شم. با تعجب به سکه نگاه میکنم، میپرسم ببخشید این چند تومنیه؟ آقایی که جلو نشسته قبل از اینکه راننده حرفی بزنه به زبون محلی میگه یه قران (یک قرون)!!! و راننده جواب میده ۱۰۰ تومن و هنوز منتظره که من زودتر پیاده شم. همونطور که سکه کوچیک و مسی رو نگاه میکنم میگم: چه جالب! چند وقته که چاپ شده؟ راننده میگه ۸-۷ ماه. نگاهم رو از سکه برمیدارم و میگم: ا ا ا... ندیده بودم تا حالا! تازه متوجه نگاه متعجب راننده و مرد مسافر جلو و سرباز لاغری که کنارم نشسته میشم. خجالت میکشم، احساس میکنم که تا گوشام قرمز شده. سریع میگم مرسی و پیاده میشم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر