۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

انتظار!

ازم دلخوره حسابی‌! در جواب سلامی که رو فیسبوک نوشتم، از دلخوری و انتظارش نوشت! از اینکه باهاش تماس نگرفتم، حتی یک زنگ کوچیک، یک SMS, یک ایمیل! از اینکه وقت نگذاشتم که همدیگه رو ببینیم، شدیدا دلگیره! این رو از ایمیل‌ی که بعد از رسیدنم زد فهمیدم.انگار نمیتونست زودتر این ایمیل رو بزنه، همون موقع که خبر رفتنم به ایران رو روی فیسبوک نوشتم! اون موقع هیچ چیز نگفت، هیچ عکس العملی نشون نداد. خب من هم فکر کردم که بالاخره بعد این همه سال دلایلم برای رد پیشنهادش رو پذیرفته و نمیخواد همدیگه رو ببینیم. هر ارتباطی‌ دو سر داره، نمیشه که خودت رو تحمیل کنی‌، اگر میخواست اون هم مثل بقیه این تمایل رو نشون میداد، دوستی‌ که این حرفها رو نداره! دروغ چرا، خداییش من هم منتظر بودم که حداقل یک زنگ بزنه حالم رو بپرسه و رسیدنم رو خوشامد بگه. انتظار زیادی نبود از کسی‌ که مدام از دلتنگیش میگفت و اینکه هر بار که میرفتم ایران، چه خونه بودم چه نبودم، با اون غرور اشرافیش هر شب زنگ میزد که حضورش رو اعلام کنه، و به بقیه مخصوصاً مامان و آقاجون بفهمونه که هنوز همچنان هست! ولی‌ خب من از این انتظار حرفی‌ نمیزنم، میگم شاید دلش نخواسته، زور که نیست، میخواست زنگ میزد!

۲ نظر:

کامبیز گفت...

نقش غرور در کنترل رفتار و احساسات و مخصوصاً ابراز عشق و سر سپردگی آقایون بیش از خانوم هاست. با گذشت زمان و دوری، از حرارت عشق آقایون هم کم میشه، اونم فقط به یک دلیل. به دلیل احساس یاس. یاس ناشی از اینکه نکنه در ایران یا کانادا کیس بهتر از من(بهتر به هر دلیلی)پیدا کرده باشه. در این برهه فشار روانی زیادی به طرف میاد. یک تماس کوچیک از جانب شما این پیام دلگرم کننده رو میده که من به ارزش های خاص شما آقای محترم واقفم ولی البته سر تصمیم خودم هم هستم.
تا جاییکه من از جوونی خودم یادم میاد، تو یه همچین موقعیت هایی از قبل اومدن تا بعد رفتن طرف، غوغایی در دلم برپا بود.

روزهای پروین گفت...

راستش من از این زاویه نگاه نکردم. از اون جائیکه همیشه به خواسته طرف مقابل احترام میگذارم نمیخواستم که تحمیلی صورت بگیره.