۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

مسافرم!

دو تا چمدون با در باز یکی‌ تو هال و یکی‌ دیگه تو اتاق خواب، یک دفترچه و یک خودکار تو دستم، از کنار هر کدوم که ردّ میشم یک چیزی میندازم توش و تو دفترچه علامت میزنم. دو روزه نرفتم دانشگاه ولی‌ فردا میرم. خیلی‌ کار دارم، فرصتی ندارم به جاش شوق سفر دارم. هنوز آماده نیستم، باید یک خورده خرت و پرت بخرم، مراکز خرید ساعت ۵ عصر تعطیل میکنند، به جز روز‌های پنج شنبه و جمعه که تا ۹ شب بازند، باید همون دو روز خریدهام رو بکنم. هنوز به مامان و آقاجون خبر حتمی رفتنم رو ندادم. دلم پر میزنه برای دیدنشون، بغل کردن و بوسیدنشون...هفته دیگه مسافرم!

۲ نظر:

بابک گفت...

به! به سلامتی! پیش پیش آب و جارو کنیم جای قدمتون رو!

پیشنهاد می کنم تو سفر هم به نوشتن ادامه بدید. فکر می کنم با تجربه ای که از اقامت خارج از ایران به دست آوردید، بهتر بتونید یه نگاه دوباره به ایران بکنید و با زبان شیرین و گویاتون توصیفش کنید. ما هم لذت وافری از اون می بریم.

سفر خوشی رو براتون آرزو می کنم. شاید یکی از اون قلبایی که جا گذاشتید و فراموش کردید بازم دیدار کردید. امیدوارم اتفاقای خوبی براتون بیفته.

راستی الان ماه رمضانه. آش رشته خوردن فراموشتون نشه!

روزهای پروین گفت...

ممنون از محبتتون، لطف دارید.

سعی‌ می‌کنم بنویسم، اگر اونجا فرصت نکنم هر روز بیام توی نت، یادداشت می‌کنم و وقتی‌ برگردم مینویسم.

مرسی‌ از آرزوی خوبتون، من هم براتون بهترینها رو در کنار همراه عزیزتون آرزو می‌کنم.

سعی‌ می‌کنم خوردن آش و خیلی‌ چیز‌های خوشمززه دیگه رو هم فراموش نکنم، مرسی‌ از یاد آوری!