۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

US Visa!


طبق برنامه ریزی که از چند ماه قبل کردم، این روزها می‌بایست هاوایی باشم، ولی‌ نیستم و کبکم! برای شرکت در یک کنفرانسی، دسامبر گذشته (۲۰۰۹) ثبت نام کرده و Abstract مقاله فرستاده بودم و طبق برنامه قرار بود این هفته رو هونولولو باشم و بعد هم میخواستم از این فرصت استفاده کنم و برای تعطیلات ۱۰ روزی برم آتلانتا. از اونجایی که هنوز پاس کاناداییم رو نگرفتم، برای گرفتن ویزا اقدام کردم و اوایل ژوئن مصاحبه داشتم. همه چیز خوب و عالی‌ بود و گفتند تا ۲ هفته دیگه جواب میدیم....هنوز رفتند که جواب بدند!!! اوایل شاد و خندون، بیشتر از اینکه به کاری که باید تو کنفرانس ارائه بدم فکر کنم، دنبال خرید مایوی جدید و لباس‌های خوشگل تابستونه برای پلاژ و این حرفها بودم. از یک ماه که گذشت نگران پاسپورتم شدم که نکنه فرستادند ولی‌ به دستم نرسیده. دو هفته پیش شروع کردم به تماس گرفتن با کنسولگری آمریکا، ایمیل پشت ایمیل، چند بار تلفن و ۳-۲ بار فکس. جواب دادند که تقاضا زیاده و باید صبر کنم، ولی‌ من دست بردار نبودم، انقدر تماس گرفتم که دیروز ایمیل زدند که کارهای ویزای شما در حال انجامه، لطفا تماس نگیرید، مطمئن باشید با شما تماس میگیریم!!! به هر صورت سفر هاوایی که به هم خورد و سه شنبه روز پرزنتیشن منه که مونیک به جام انجام میده. حالا، اگر ویزا رو بدند که برای تعطیلات یکی‌ دو هفته میرم آتلانتا در غیر این صورت که هیچ...گند زدند به تعطیلات تابستونیم!

به هر حال، یک ایرانی هر جای دنیا که باشه، تا زمانی‌ که بخواد با پاسپورت ایرانی بره آمریکا، باید منتظر هر نوع برخوردی باشه، که روز به روز هم بدتر و تحقیر آمیزتر میشه! اگر کسی‌ گرین کارت آمریکا رو حتی به طور موقت هم داشته باشه، برای اومدن به کانادا و یا رفتن به هر کشور دیگه، نیاز به گرفتن ویزا نداره. ولی‌ با داشتن کارت اقامت دائم کانادا، تا وقتی‌ که پاسپورت کانادایی نباشه، برای رفتن به آمریکا حتما باید ویزا گرفت. خوبیش اینه که به زودی پاسم رو میگیرم و دیگه اگر خدا بخواد درگیر این برخورد‌ها نمیشم، مصاحبه، انگشت نگاری تو فرودگاه، جدا کردن از صف و بازرسی و هزار و یک جور تحقیر دیگه....

N سر به سرم می‌گذاره و میگه به خاطر عکسته که هنوز بهت ویزا ندادند، تو این عکس شبیه این زنهای کلمبیایی که تو لابراتوار‌های مواد مخدر کار میکنند افتادی و کلی‌ میخنده...فکر کنم یک خورده راست میگه، وقتی‌ برای مصاحبه رفته بودم مصاحبه کننده یک نگاه به عکس با حجاب و رتوش شده پاسم مینداخت، یک نگاه به اون عکس مسخره که برای ویزا فرستاده بودم و یک نگاه به خود خانومم که جلوش ایستاده بودم و بلبلی می‌کردم و جواب میدادم و شبیه هیچ کدوم از اون‌ها نبودم!!!

همه برنامه ریزی تابستونم به هم ریخت. اگر از اول میدونستم نمیرم، یک برنامه یک ماهه می‌ریختم برای ایران و میرفتم پیش خونواده ام...انقدر دلتنگ آقاجون و مامان هستم که خدا میدونه...اصلا این روز‌ها نمیتونم حتی عکس شون رو نگاه کنم بسکه دلم هواشون رو میکنه، هوای بغل کردن و بوسیدنشون رو... دلتنگ باهاشون حرف زدنم، دلتنگ دست پخت مامان وقتی‌ غذاهای مورد علاقه‌ام رو درست میکنه، دلتنگ شنیدن صدای آقاجون وقتی‌ برام میخونه:‌ ای به بالا چون صنوبر، وی به رخ چون میم و ه...

------------------------
عکس‌ها از گوگل.

۲ نظر:

بهروز گفت...

خداوند پدر و مادر گوگل را بيامرزه كه گودر را ساخت
يك چند وقتيه فيدت را اضافه كردمبه گودر
لحظه شماري ميكنم جلوي فيد روزهاي پروين بزنه 1
كيف ميكنه بعضي وقت ها زده 2 يعني دو تا مطلب زدي داغ و تازه
خودم فيد پست هات را روزانه براي 10 از دوستام شير ميكنم
ديدم اون ها بلاگت را شير ميكنن
چند وقته يگه بلاگت كلي معروف ميشه
كم كم داره بلاگت در گودر پخش ميشه
چون قشنگ مي نويسي

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ از لطفتون.