۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

برنامه ریزی!


از سال گذشته شهرداری منطقه «Saint- Croix Lotbinière»، یکی‌ از شهرک‌های اطراف کبک، برنامه جالبی‌ رو برای زمستونهای طولانی کبک (بین ۶ تا ۸ ماه)، برای شهرونداش در سالن شهرداری گذاشته. و اون اجرای کنفرانس در معرفی‌ کشورهای دیگه است که آخرین جمعه شب هر ماه توسط افرادی از کشور مورد نظر یا کسانی‌ که به اون کشور سفر کردند اجرا میشه. معرفی این کشور‌ها که در عرض ۲:۳۰-۲ ساعت برای عامه مردم با عکس و فیلم انجام میشه، شامل معرفی فرهنگ، تاریخ، تمدن، سنت، رسومات، مذهب، سبک زندگی‌، و... است . سال پیش کشورهای ویتنام، شیلی، چین، اسکاتلند و یکی‌ دو تا دیگه که یادم نیست معرفی‌ شدند، مردم هم از این برنامه خیلی‌ خوب استقبال کردند. Jean-Pierre، استاد دانشگاه، یکی‌ از مدیران ارشد وزارت توسعه و حفاظت محیط زیست که توی همون منطقه مزرعه داره از مسئولین این برنامه است. ایشون اکتبر گذشته (اکتبر ۲۰۰۹)در این مورد با من صحبت کرد و خواست که در صورت تمایل کنفرانسی راجع به ایران بدم. من هم که سرم درد میکنه برای معرفی‌ ایران و ایرانی (همینی که هستیم) و تغییر این تصویری که از ما توسط مدیا داده میشه، قبول کردم و خواستم که این کار رو با همکاری دو تا از دوستای نزدیکم انجام بدم. همون موقع گفت که برنامه معرفی‌ ایران برای فوریه ۲۰۱۱ خواهد بود! هفته گذشته ایمیل زده و روز و ساعت دقیق کنفرانس راجع به ایران رو داده و خواسته که عنوان کنفرانس، اسامی افرادی که قراره کنفرانس بدند، و چند تا عکس از ایران برای چاپ در انونس و کتابچه بفرستم. از اون جائیکه از قبل با دوستام صحبت کرده بودم، اطلاعات لازم رو به موقع فرستادم، و چون هر سه تامون دانشجو هستیم و وقتمون محدوده، برنامه ریزی کردیم که هفته‌ای ۴-۳ ساعت کارکنیم برای ارائه یک کار خوب و مقبول. هم برنامه دقیق و مشخصه و هم زمان لازم برای انجام یک کار بدون استرس هست.


یکی‌ از دوستای نزدیکم که روزنامه نگار جوون، موفق و معروفیه و در حال حاضر هم با یکی‌ از روزنامه‌های معتبر کشور همکاری میکنه، ۴-۳ روز پیش برام آف گذاشته که مطلبی رو برای یکی‌ دو روز آینده در رابطه با «تقدیر گرایی و خرافه خواهی بین سرخپوستها» برای چاپ در روزنامه بنویسم، یک متن کوتاه و روون، نه خیلی‌ تخصصی. به دلیل اینکه منطقه مورد مطالعه پروژه‌ای که روش کار می‌کنم، مربوط به شمال ایالت کبک هست و ساکنینش یک نژاد از سرخپوستها هستند، این رو خواسته. براش آف گذاشتم که سوژه جالبیه ولی‌ نیاز به زمان داره و من این روز‌ها خیلی‌ سرم شلوغه، دلم میخواد که این کار رو برات کنم ولی‌ به زمان بیشتری احتیاج دارم. میدونه که برام انقدر عزیزه که هر کاری بخواد براش انجام میدم، ولی‌ برای نوشتن هر چیز نیاز به اطلاعت کافی‌ و معتبره مخصوصا اگر قرار به چاپ باشه اون هم تو یک روزنامه. دو شب پیش ساعت ۱۰ شب، میگه تا ۸ ساعت دیگه باید متن رو بفرستم، یک متن ساده و کوتاه میخوام، میتونی‌ بنویسی‌. میگه هر چی‌ که دیدی تو منطقه بنویس!!! بهش میگم این مدت که با «اینویت»‌ها برخورد داشتم، فقط راجع به پروژه حرف زدیم نه مذهب، تقدیر گرایی و خرافات بینشون. بس که از خودم در این مورد سؤال کردند حالم به هم میخوره که از دیگران راجع به این تفاوتها بپرسم. با این حال، به یکی‌ دو تا از کسانی‌ که توی اون منطقه میشناختم ایمیل زدم، که یکیشون استقبال کرد و گفت جواب میده ولی‌ چون داره میره سفر، تا سه هفته نیست! اینها هم که توی سفر به ایمیل جواب نمیدند، اینکه هیچ. دیروز ایمیل زده که تا ۹ شب بفرستم، یعنی‌ هنوز وقت داشتم با اینکه اون ۸ ساعت تموم شده بود!!! راستش وقتی‌ دیدم از سرخپوسته خبری نشد، از دو تا از هم دانشکده‌‌ای ها، یک ویتنامی و یک چینی‌ خواستم که درباره این موضوع تو کشورشون بهم یک متن کوتاه بدند که من هم ترجمه و ویرایش کنم و برای دوستم بفرستم. فقط برای اینکه کارش راه بیفته، نگرانش بودم که نکنه کارش بمونه و شرمنده از اینکه نتونستم کاری بکنم. آنها هم اول قبول کردند بعد از یکی‌ دو ساعت گفتند که چون این یک سوژه کلیه و توی زمینه کارمون نیست و نیاز به مطالعه داریم و نمیتونیم در این زمان کوتاه بنویسیم! خلاصه اینکه، نه وقت داشتم که تحقیق کنم و یک متن خوب و قابل چاپ در روزنامه بفرستم، و هم اینکه زمان زیادی رو که باید برای کارم میگذاشتم از دست دادم به خاطر پیدا کردن مطلب از افراد محلی، و در آخر هم هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. شاید اگر زودتر میگفت و یا همون اول مدت زمان دقیق ارسال رو میدونستم، میتونستم کمکی‌ بکنم.

------------------------
عکس‌ها از گوگل.

هیچ نظری موجود نیست: