۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

Prostitution

حدود ساعت ۸ عصر، تو مسیر برگشتن از استخر در حال حرف زدن بودیم که یکهو میگه دیدیش؟ میگم چی‌ رو؟ و سریع سرم رو برگردوندم به سمتی‌ که اشاره کرده. چشمم می‌افته به دختر جوون و لاغری که با آرایش غلیظ ایستاده سر چهارراه یک خیابون فرعی و دو سه تا مرد مسن و درب و داغون با بالا تنه لخت هم کمی‌ دورتر کنار در یک خونه ایستادند. تو همین فاصله دوچرخه سوار جوونی به دختره نزدیک شد، در حال حرف زدن بودند که یک ماشین پلیس از خیابون مقابل به آرومی ردّ شد، پسره سریع رفت و با دور شدن پلیس برگشت و به صحبتش ادامه داد که ما دور شدیم. اگر پلیس اینها رو میدید، پسره رو جریمه میکرد، به دختره کاری نداشت. به هر حال اون شغلشه و نیاز داره که کار کنه برای امرار معاش ولی‌ مردهایی که درحین معامله و چونه زدن با این دخترها ببینند، جریمه سنگین میکنند(طبق شنیده ها)!

تن‌فروشی‌ در سطح شهر آزاد نیست و این دخترها نمیتونند هر جا که دلشون خواست بایستند. محله‌ای هست در مرکز شهر که بیشتر محل زندگی‌ تن فروشها، الکلیها، پخش مواد مخدر، و ... است. مردم این منطقه وضع مالی‌ خوبی‌ ندارند. یک کلیسای بزرگ تو این محله هست که همیشه تو میدونگاهیش این تیپ زنها و مردهایی که پیر شدند و دیگه از کار افتاده هستند نشستند و با هم حرف میزنند. مردمان بی‌ آزاریند و سرشون تو لاک خودشونه. گاهی‌ میرم اون طرفها و میشینم پای صحبتشون، آدمهای جالبیند، کافیه یک گوش مفت گیر بیارند، شروع میکنند از زندگی‌ گفتن، همشون یک پا فیلسوفند! زندگی‌ رو تجربه کردند، تو مستی، پستی و بدبختی،...

تا زمانی‌ که زندگی‌ در مرکز شهر رو تجربه نکرده بودم، یک کارتن خواب هم اینجا ندیده بودم. و این خوبه که با زندگی‌ واقعی‌ و زیر پوستی این شهر هم آشنا شدم که بدونم اینجا هم مثل همه جای دنیا همه جور زندگی‌ درش هست فقط خیلی‌ قانونمنده و سایه پلیس همه جا هست. قدرت پلیس و قانونه که امنیت و آرامش رو همه جا احساس میکنی‌ حتی تو این محله!

هیچ نظری موجود نیست: