۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

رابین هود!

تقریبا هفته‌ای یک بار میرم سینما، معمولاً هم سه شنبه‌ها که بلیتش نصفه قیمته. چند بار ازم خواسته بود که وقتی‌ میرم سینما بهش بگم، چون از هند اومده و زبان فرانسوی نمیدونه میخواست که براش ترجمه کنم. میگفت که خیلی‌ فیلم دوست داره و وقتی‌ هند بوده هفته‌ای ۳-۲ بار میرفته سینما. حالا، اینجا کنار گوشش این سینما به این بزرگی‌ با سالنهای متعدد هست که فیلمهای روز رو نشون میده اون نمیتونه از این شرایط استفاده کنه.ولی‌ از اونجایی که ترجیح میدم تنهایی فیلم ببینم، پشت گوش مینداختم. تا اینکه امروز غروب که داشتم از دانشکده میومدم دیدم که تنها تو پارک نشسته، رفتم جلو و بهش گفتم که امشب میرم سینما اگر مایلی تو هم بیا. خوشحال شد و قبول کرد. مهاجر باشی‌ و زبان هم ندونی هر چقدر که جوون باشی‌ و خوش تیپ، باز هم تنها میمونی.
هندیها انگلیسی‌ رو با لهجه خاصی‌ حرف میزنند، وقتی‌ با هم حرف معمولی هم می‌زنیم هیچ کدوم حرف هم دیگه رو نمیفهمیم و چند بار تکرار میکنیم وای به اینکه فیلم ببینیم و همزمان هم ترجمه کنم، چه شود!!!

سه شنبه‌ها سینما شلوغه، آخرین سانس دیگه شلوغتر. اینجا صندلیهای سینما شماره نداره، هر جا نشستی، نشستی. هر کی‌ هم که میاد تو یک بسته بزرگ «پاپ کرن» و یک لیوان نوشابه دستشه و تا آخر فیلم خرچ خورچ میکنه، کسی‌ هم اعتراض نمیکنه. بیست دقیقه‌‌ای زود رفتیم و تا شروع فیلم اکثر بچه‌های دانشکده و رزیدانس رو دیدیم که میومدند، نه که نصفه قیمته، همه استفاده میکنند.

«Robin des Bois» یا همون «رابین هود» رو دیدیم، خوش ساخت بود ولی‌ خشن... جنگ قدرت، دیکتاتوری، مردم فقیر و بیچاره، و ... خیلی‌ دوستش نداشتم! به جاش به خاطر همین وضعیتمون کلی‌ خندیدیم، نمیدونم با اون ترجمه من چقدر از فیلم رو فهمید. ظاهراً که خوشش اومده چون گفت هر هفته با هم بیایم ؟!! خندیدم و سرم رو تکون دادم که OK.

۲ نظر:

سمی گفت...

پس فیلمش به گروه سنی من سوسول نمی خورد! خوب شد گفتی D:

همیشه شاد و سالم باشی و هر روز بنویسی

روزهای پروین گفت...

مرسی‌ سمیه جان.

اگر میتونی‌ حتما برو ببین... به یک بار دیدنش که میارزه! صحنه‌های رمانتیک هم داره!