تو دفتر مونیک ربکا رو دیدم، داره خودش رو برای امتحان جامع دکتراش که روز ۵ می هست آماده میکنه. احوال بچه هاش رو میپرسم، یک دختر ۵/۳ ساله و یک پسر ۵/۱ساله داره، خیلی ناز و مامانیند! میگه خوبند و با خوشحالی ادامه میده که یک خبر خوب دارم: ۳ ماهه باردارم!!!! او ه ه ه ه... باور نمیکنم! فکر میکنم چون میدونه من خیلی بچه دوست دارم، سر به سرم میگذاره. مونیک تأییدش میکنه، میبوسمش و میگم خیلی شجاعی «!Bon courage et bonne chance».
یک ضرب المثل گنابادی هست که میگه: « یکی به توت، یکی به زردالو»! یعنی یک بچه موقع زردالو به دنیا اومده و دیگری به وقت توت، چون درختهای توت و زردالو همزمان میوه میدند و هیچ فاصلهای بینشون نیست . حالا حکایت این ربکای ماست، تازه سال اول دکتراست و حد اقل ۴ سال راه داره... چه شجاعتی!!! با خنده میگه برای امتحان دکتراش، دوست پسر و بچه هاش رو میاره که اعضای هیأت ژوری بدونند که با چه شرایطی درس میخونه!!!میگم «!Bonne idée».
۲ نظر:
گذشته از اینکه این زوج دل و جرات زیادی دارن، این جور بچه دار شدن کبکیها برای من هم جالب بود. میدیدم که معمولاً تو سالهای اول زندگی مشترک هستند و با تمام مشکلاتش ۲-۳ تا بچه کوچیک باهاشونن. یا اینکه تا با یکی شروع میکنن به زندگی مشترک و خیلی زود بچه دار میشن. یعنی خلاف رسم پدرها و مادر هاشون! دلیلشو دقیقا در همون پدرها و مادرهاشون فهمیدم. نسل قبل به خاطر عبور از مرهلهٔ مدرن شدن کبک که زنها به آزادیهای اجتماعی و حقوق برابر با مردان دست پیدا کردن، معمولاً به ۱ یا حد اکثر ۲ بچه اکتفا کردن. خانوادههاشون کوچیک و کوچیک تر شدن. همین موضوع برای نسل جوون امروز کبک خوش آیند نیست. انگار این نسل خانوادهٔ پر جمعیت رو ترجیح میده. اگه همینطور پیش بره دیگه کانادا رشد جمعیتشو تنها مدیون مهاجرها نخواهد بود!
امان از این برنامههای برگردان به فارسی! هر چی تلاش میکنی درست بنویسی بازم انگار یه جاش کم میاره. حالا که کامنت قبلیم منتشر شده متوجه شدم!!! منظور "مرحله" بوده. البته امیدوارم همین یکی باشه! هاهاها...
ارسال یک نظر