۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

پسر افغان!

فکر می‌کنم خدا تو خلقت بعضی‌ آدمها سنگ تمام گذاشته، همه کارش رو خودش کرده حتی آماده کردن گلشون. و بعد از خلق اثرش هم یک گوشه نشسته و مست غرور به مخلوقش نگاه کرده و بقیه کار خلقت رو سپرده دست فرشته ها. یکی‌ از این شاهکار‌های خدا، گارسون افغانیه که امشب تو رستوران افغانی دیدیم. حواس برای هیچ کدوم از ما سه تا نگذاشت، از وقتی‌ دیدیمش تا زمانی‌ که اونجا بودیم تا وقتی‌ بیایم خونه، فقط صحبت از چال گونه، لبخند، صدا، زیبائی، رفتار،... این پسر بود. حالا که رسیدیم خونه، بچه ها گله میکنند که اینهمه با تو حرف زد چرا اسمش رو نپرسیدی؟ ایمیلش رو نگرفتی‌؟؟...
روزگار رو میبینی‌...این بیچاره با همین شکل و شمایل اگر ایران بود، معلوم نبود تو کدوم خرابه باید زندگی‌ میکرد و چه نگاههایی رو تحمل... کارش چی‌ بود؟ تحصیلات که دیگه هیچ...حرفش رو نزن!
امشب تولد ایریس بود و ما رفته بودیم رستوران افغانی.
ایریس چند بارپرسید: حدس میزنین چند سالش باشه و من بدجنسی می‌کردم و می‌گفتم ۲۴- ۲۵ ماکزیمم (یک خرده کمتر از ایریس)!!!

هیچ نظری موجود نیست: