۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

می‌گذرم تنها

تو مسیر جنگلی در حال خوندن تصنیف «می‌گذرم تنها، ...» خانوم مرضیه میرفتم، بی توجه به حضور تک و توک آدم‌ها که با لبخند و گاهی تکون دادن دست یا سر از کنارم می‌گذشتند. که یه زوج مسنی با لبخند و نگاه تحسین برانگیز، مقابلم ایستادند و خانومه پرسید این که می‌خونی چیه؟ چه قشنگه؟ تا به حال نشنیدم!

تو نگاه خانومه یه چیزی بود که من جوگیر، به جای اینکه خوندن رو قطع کنم و جواب بدم، بین درخت‌ها روی بلندی ایستادم و صدام رو رها کردم و بلند، ادامه دادم : 🤭🤭
« راز عشق مرا گل در گوش صبا
گفت و غمم بفزوووووووووووود
آنگه در همه جا راز درد من و
قصه عشق تو بود
قصه عشق تو بود
چون به حسن آسمانی.... »
.
بعد گفتم تصنیف سنتی ایرانیه و در موردش صحبت کردم.
با شنیدن کلمه ایران، با تعجب و لبخند سرش رو چرخوند به سمت مرد همراهش و دوسه نفر دیگه که ایستاده بودند و گفت: ایرااان!
.
امروز صبح تو کلاس آواز، داستان رو تعریف کردم و به معلم گفتم، دریا دادور چیه، اون لحظه حس خود خانوم مرضیه بودن رو داشتم!!! 🤦🤦😂😂😂
.
حالا چرا دریا دادور؟!
یکی دو جلسه اول کلاس، با تصنیف «می‌زده شب» شروع شده بود و خب سخت هم بود، معلم می‌گفت درسته سخته، تمرین زیاد لازم داری، ولی ما که قرار نیست کاری بکنیم، هدفمون اینه که تو این روزهای بد، حال خودمون و دوروبری‌ هامون رو خوب کنیم.
من گفتم اختیار دارید من میخوام یه روزی مثل دریا دادور با اون پیراهن های رنگ به رنگ خوشگل جلوی جمعیت بخونم!!!!🙄🤭🤭 دوسه تا از دوستان هم گفتند ما هم هستیم پروین!😍
.
البته که خوندن برای غیر ایرانی‌ها راحت‌تره. نمی‌دونند کجا رو غلط یا خارج میخونی. همون تازگی ترانه و ریتم سبب میشه که بگند چه قشنگ!😊

هیچ نظری موجود نیست: