۱۴۰۰ خرداد ۱۰, دوشنبه

 زندگی مجموعه ‌ایست از رفتن ها، پی‌درپی!🍀


خلاصه کردم شونزده و سال و پنج ماه تمام زندگی رو تو چهارتا کارتن و اول صبح ابری و بارونی سی و یکم می، تحویل دفتر پست دادم.

دو تا چمدون غیرضروری‌های عزیز، تو انبار همین خونه و یک چمدون خونه مونیک جا گرفتند!
.
بقیه روز به کار گذشت و دوسه تا تلفن خداحافظی و گذاشتن قرار دیدار با کارمن، ژان-پیر، و همین طور آخرین شام با میشلین!

دیگه وقت خواب بود که مامور کمپانی ترنسپورت، ایو، اومد دنبال عروسک قشنگم که شسته و مرتب سر خیابون منتظرش بود. اجازه گرفتم و یک کارتن از کتاب‌های منتخب کتابخونه ام رو‌ همراهش کردم.
.
از فردا، اول ژوئن، چند روزی مهمونم تو این شهر قشنگ دوست‌داشتنی، بدون خونه، خط تلفن و ماشین و.... بدون تعلق، رها....

و بعد....، شهر جدید رو با هم می‌شناسیم! 😍
.
.

.

هیچ نظری موجود نیست: