۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

"استبداد فقط تو رو از حرف زدن منع کرد... ولی دموکراسی تو رو کشت! "


"نمایشِ سقراط" رو خیلی‌ دوست داشتم، لحظه به لحظه، کلمه به کلمه‌ش رو. و با توجه به اونچه که بیرون از ایران راجع به فضایِ بسته هنری، سانسور و .... شنیده بودم، اجرایِ این نمایش پر از حرف و زیبا کمی‌ برام عجیب بود. ولی‌ خوب بود.
آخرین یکشنبه شبی که ایران بودم دیدمش. هفته قبلش، از طرفِ دو تا دوست، جداگانه بهم برایِ همون شب پیشنهاد شده بود ولی‌ و من می‌خواستم برم رشت، با هم هماهنگ کردیم و دو تا پیشنهاد به یه قرارِ خوبی‌ تبدیل شد و این دوستان هم با هم آشنا شدند.
  

یک ساعتی‌ زود رسیده بودم، یه خرده عکس از در و دیوار و خیابونها گرفتم و قدم زنان رفتم به سمتِ تئاترِ شهر که چشمم به یه کافی شاپِ خوشگل خورد"آق بانو"، یه کافی شاپِ فرانسوی کوچیک و فضا، گرم و صمیمی‌.


نشستم همین جلویِ پیشخوان نزدیکِ در پشتِ یه میزِ کوچیکِ دو نفره، سفارشم رو دادم و اجازه گرفتم که چند تا عکس بگیرم، خیلی‌ حالِ خوبی‌ داشتم.... 
مریم زنگ زد و اومد با چند تا کتابِ خوب از "آنا گاوالدا" ... من هم که تازه همین یکی‌ دو ساعت قبلش عینکی که سفارش داده بودم رو گرفته بودم، کلی‌ باهاش دیدن و خوندن تست کردیم وعکس گرفتیم! یه خرده بعدتر مهتاب و همسر رسیدند و بعد هم مانی‌ از کرج (مانی‌، یکی‌ از دوستانِ خیلی‌ خوبم، خانومه و چند سال پیش این اسم رو برایِ خودش انتخاب کرد و جالب اینکه الان کسی‌ جز این صداش نمیکنه)... هی‌ صندلی اضافه کردیم، نوبت به نوبتِ سفارش دادیم.... جمع خوب و شادی شدیم که کلی‌ جا گرفتیم و فضا رو شلوغ کردیم


بعد هم قدم زنون مسیرِ کوتاهِ سنگفرش رو رفتیم به سمتِ تالارِ وحدت برایِ دیدنِ تئاترِ خوب "سقراط".

هیچ نظری موجود نیست: