۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

باز امشب افطاری دعوتم، منتظرِ بچه‌هام که بیان و با هم بریم
امروز هوا خیلی‌ گرم بود، آفتابِ تند
از صبح خونه بودم، از ساعتِ ۱۷:۰۰ تا ۱۷:۴۵ با کیم و درا رفتیم استخرِ سربازِ نزدیکِ خونه.
خیلی‌ دلم میخواد از این آدمهایِ رنگارنگ عکس بگیرم، یواشکی، از بچه‌ها، از این آدمهایی که تنشون پرِه از تتو، یه عالم جینگیل پینگیل آویزون کردند از خودشون، از پیرمردهایِ همجنسگرا و کلا از تنوعِ آدمها، از همه تفاوتها .... حیف که عکاسی ممنوعه
کبک، شهرِ ساحلی نیست، درسته که رودِ بزرگِ سنت‌لوران از توش می‌گذره و کلی‌ دریاچه طبیعی و مصنوعی‌ داره ولی‌ ساحلی نیست در کل، با اینحال، حال و هوایِ این منطقه، تو تابستون کم از شهرهایِ ساحلی و پلاژ نداره
مردها با یک تک شلوارک و خانومها معمولاً با بیکینی، حالا گاهی‌با یه شلوارک یا دامنِ خیلی‌ کوتاهِ جین مشغولِ دوچرخه‌سواری، اسکیت، ریلکس، و ...
از ساعتِ ۱۸:۰۰ تا ۱۹:۰۰ هم با "م" رفتیم دوچرخه‌سواری کنارِ رودِ سنت شارل که خیلی‌ خوب بود. "م" دوباره برگشته به این منطقه، یک سالِ گذشته رو اون سرِ شهر و تو یه جایِ آروم و قشنگی زندگی میکرد که یک ساعت ، یک ساعت و نیمی با اینجا فاصله داشت. حالا که نزدیک شده دیگه راحت میشه برنامه پیاده‌روی، دوچرخه‌سواری، عکاسی، درس‌خوندن تو کافه رو گذاشت
برای امشب یه ظرف فالوده طالبی آماده کردم، دیشب دیدم که از بس خوراکی هست، بهتره یه چیز سبک و خنکی ببرم، کیک و غذایِ گرمِ چرب و شیرین کمتر طرفدار داره

۲ نظر:

خاتون بانو گفت...

سلام پروین جان.
خوبین؟ سلامتین؟ خوش میگذره؟چقدر خوبه این همه ورزش و شادابی. انشالله همیشه شاد باشی خانوم.

روزهای پروین گفت...

سلام خاتون بانو، خوبم، خدا رو شکر، ممنونم از لطفت. :-)
من هم امیدوارم که شما و عزیزانت همیشه شاد و سلامت باشین