۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

روزِ اولِ ژوئیه که دوشنبه هست، روزِ تولد ملکه الیزابت هست و روزِ کانادا و تعطیل، اینه که با دو روزِ آخرِ هفته قبلش یه تعطیلاتِ طولانی میشه. چند روز قبلش لیلایِ لیلی بهم ایمیل زد و پیشنهادِ هم‌سفری داد برایِ یک هفته به Mont-Washington (مونت واشنگتن). با مونیک صحبت کردم و سه روزِ ۳، ۴و ۵ ژوئیه رو مرخصی گرفتم و ازاین پیشنهاد هم با خوشحالی‌ استقبال کردم.
جدایِ از سفر و صعودِ به کوه، دلم میخواست که لیلا و پسرش، یاشار یوسف، رو از نزدیک ببینم. از همون سالهایِ اولی‌ که اومدم اینجا، وبلاگش رو می‌خونم و کلی‌ نزدیک حسّش می‌کنم. خلاصه خودم رو آماده سفر کرده بودم، بیشتر روحی‌ و فکری.

فردایِ روزی که از سفرِ Gaspé برگشتم و ۴-۳ روز مونده به این سفر، ایمیل‌ای از طرفِ مرکزِ تحقیقات و مطالعاتِ مناطقِ  شمالی‌ گرفتم در ارتباط با تاریخ و زمانِ کلاسِ امداد و نجات مناطقِ دور (secourism). و باید همه کسانی‌ که به اون مناطق میرن این دوره رو ببینند. و زمانِ دوره با روزهائیِ مرخصی گرفته بودمتلاقی داشت، به مونیک گفتم، اول گفت سفرت رو یه هفته به تعویق بنداز که گفتم نمشیه، من همراهم، برنامه‌ریز که نیستم. گفت حالا صبر کن، کلی‌ اینطرف و اونطرف زنگ زد‌‌و یه روز صبح ایمیل زد که ثبتِ نامت کردم! ولی‌ جمله‌ش رو با amicalement تموم کرده بود. به خاطرِ اینکه این دوره یک بار هم هفته اولِ ژوئن برگزار شده بود و اون فراموش کرده بود که بهم بگه، و حالا میدید که من پذیرفتم و مرخصی و سفرم رو به هم زدم احساسِ مسئولیت میکرد شاید!

خلاصه نشد که برم دیگه، حالا تا بعد، ببینیم چه میشه.