۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

تو درفت یاهو‌میلم، ۵-۴ تا ایمیل هست که همش به آدرسِ توئه. به نسبت قدیمین، آخرین تاریخش اوایلِ ۲۰۱۲ ست. اتفاقی چند روز پیش مرورشون کردم، هر کدوم داستانی‌ داشته برایِ خودش که بعد از نوشتن، از فرستادن پشیمون شدم ولی‌ برایِ خودم نگه داشتم. حسنش این بوده که سبب شده که حرفه، دلخوریه، خوش اومدنه، ابرازِ حسه تو دلم نمونه. ولی‌ یکیشون... یکیشون رو که همون اوایل برایِ تبریک تولدت نوشتم رو دوست دارم، به نظرم بامزّه است، خودم هم تعجب می‌کنم ازش!
یادمه اولین تبریکِ تولدت بود و دلم میخواست یه متنِ بامزه مناسبت برات بنویسم، دو سه روزی بهش فکر می‌کردم که یهو یه شب ساعت ۲:۳۰ پا شدم رو برگه‌ نوشتم بعد خوابیدم. تصمیمم این بود که ۳-۲ روز بعد، درست اولین ساعتِ روزِ تولدت برات بفرستم، به هر دلیلی‌ که الان نمیدونم چی‌ بود، نفرستادم و به یه تبریکِ ساده و عکسی از یه گٔل، عادی و دوستانه اکتفا کردم! ولی‌ ...... اینکه دوباره خوندمش، بعد از این مدت، هنوز برام بامزه بود و حتی الان هم یادش لبخند به لبم میاره، با این حال فکر می‌کنم چه کارِ عاقلانه‌ای بود این به دستت نرسیدن! الان که بیشتر میشناسمت، الان که کیش تا کیشمیش باعث برخوردن میشه، وای اگر این ۵-۴ تا پاراگراف رو که فکر می‌کنم چه گوگولی هستچه شیرین‌زبونی و دلبری میکنه، و چقدر تو رو خوب میشناسه، رو میخوندی چه برخوردی میکردی! به قولِ ما کرجیها:  همچین کوژم میدای که بِشَم ورِ دلِ همون ‌خرسِ سیاهِ قطبی دَخُسَم، به مولا! 

هیچ نظری موجود نیست: