۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

یکشنبه گذشته شب که از مهمونی‌ آدل و علی‌ برگشتم، تصمیم گرفتم که مهمونی‌ که مدتهاست می‌خوام بگیرم رو بگیرم، بچه‌ها میخوان برند ایران و زارا و شوهرش که از اونجا میرند اروپا برایِ گذروندنِ یه دوره او تا آخرِ تابستون نمی‌آن. حالا کار دارم از نوکِ پا تا فرقِ سرم و یه لحظه وقت هم ندارم، ولی‌ سه‌شنبه ایمیل رو زدم، حتی نگفتم تایید کنید، نوشتم یکشنبه ۱۱ مارس منتظرم، تولدِ رضوان هم بود که اون هم میره ایران برایِ عید! 
جمعه شب خرید، شنبه و یکشنبه آشپزی و مخلفاتش، تمیز کردنِ خونه، و ...
۱۳ نفر دعوت کرده بودم که ۹ نفر اومدند. غذایِ اصلی‌، قرمه‌سبزی بود که به قولِ بهار میشد همه ساختمون رو شام داد، نمیدونم چه حسابی‌ کرده بودم یا مهمونها رو چی‌ دیده بودم که انقدر زیاد درست کرده بودم! به علاوه دلمه فلفل سبز، میرزا قاسمی و دو نوع سالاد، ماست و خیار، سبزی خوردن و مخلفات ... همیشه یکی‌ دو نوع خورش تو فریزر دارم مثلِ قیمه، فسنجون، قرمه‌سبزی برای وقتهایی که وقتِ آشپزی ندارم و یا هوسش می‌کنم، ولی‌ این بار فکر کنم تا چند ماهی‌ دیگه نیاز به پختِ این خورش نباشه!!! و من تازه شب با دردی که تو تمومِ تنم بود و نمی‌تونستم بخوابم فهمیدم چه کردم با خودم، خیلی‌ کار کردم، زیاد ولی‌ به جاش خونه تکونی هم شد دیگه. مهمونی‌ِ خوبی‌ شد، بهمون خوش گذشت. 



حالا باید برم سراغِ دکوراسیون میزِ ۷سین هرچند که سال تحویل اینجا نیستم
انجمنِ ایرانی‌ها هم ازم خواستند که ارائه قسمتِ فلسفه و تاریخچه نوروز رو در مراسمِ نوروز که ۱۶ مارس برگزار میکنند به عهده بگیرم و همچنین عکاسی‌ رو، که قبول کردم.


هیچ نظری موجود نیست: